مرثيه امام سجاد عليه السلام
كاش مادر مرا نميزائيد...
با تازیانه ات بدنم را کبود کن
امّا دگر به عمّه ی من حرفِ بد نزن...
(محمد فردوسي)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "محمد محبي"
كاش مادر مرا نميزائيد...
با تازیانه ات بدنم را کبود کن
امّا دگر به عمّه ی من حرفِ بد نزن...
(محمد فردوسي)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "محمد محبي"
يا علي ابن الحسين(ع)
با سوز ِ قلبِ پاره پاره گریه میکردی
با چشم های پُر ستاره گریه میکردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره گریه میکردی
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام حسن (ع)
ضريح كرب و بلا شهر به شهر ميرفت و
دلم ز داغ بقيع و ضريح آن ميسوخت
(قاسم نعمتي)
يا قمر العشيره
چقَدَر خوب كه غارتگر ِ دلها شدهاي
حيدري زاده، پسر خواندهي زهرا شدهاي
حضرتِ ماه كه خورشيد پناهنده يِ توست
كاشف الكَربِ ولي الَهِ عُظما شدهاي
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مقطع الاعضا
شمشير و تيغ و نيزه ي خود را گذاشتند
خورشيد را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند
وحشي شدند و موقع تقسيم ِ غارتش
بر مُصحَفِ شريفِ تنش پا گذاشتند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام سجاد(ع)
آمد و دید تنی افتاده
کشته ي بی کفنی افتاده
شه بی پیرُهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه(س)
كشيد دست خودش را به زخم ِ گوشش گفت
به دخترانِ سنان گوشواره مي آيد
ميانِ بازي خود كودكان هُلَم دادند
عمو كجاست؟ خدايا دوباره مي آيد؟...
ادامه ي شعر در ادامه مطلب.....
يا رضيع الحسين(ع)
حالا براي خنده كه دير است گريه كن
بابا نخواب...موقع شير است...گريه كن...
در مانده ام ميان دوراهي...كجا روم؟
چشمم كه رفته است سياهي...كجا روم؟
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
سالار زينب(س)
آي گلچين گُل ِ من لايق ِ جز ديدن نيست
جُرم ِ پژمردِگيش نه به تبر چيدن نيست
چكمه بردار از اين سينه، رها كن مويش
حرمتِ كعبه ي من جز به پرستيدن نيست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
سر ِ تورا به رويِ نيزه آشيان دادند
مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند
جماعتي كه نمك خورده يِ علي بودند
به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند
(سعيد خرازي)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم "مهدي پيران"
سالار زينب(س)
اصلاً مهم كه نيست، بگويند خارجي...
قرآن نخوان، ضريح ِ لبت آيه آيه شد
(مرتضي ملك محمدي)
يا عقيلة العرب
گفتم به فلك كه از جفايِ تو كه سوخت؟
فرياد برآورد: كه زينب... زينب...
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"سيد عرفان مير آقا بابا"
الشام الشام الشام...
گفتم : كه كاخ مستي تان پايدار نيست
مردم لباس خاكي ما خنده دار نيست
مردان ما به نيزه و در كوچه هاي شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست
اي بزدلان! ز بام به ما سنگ مي زنيد
در دستهاي بسته ي ما ذوالفقار نيست
در سختي و بلا به خدا تكيه مي كنيم
سر مي دهيم در ره او، اين شعار نيست
خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنيد
پاي سر بريده كه جاي قمار نيست!
خون گريه ميكني؟! به تو حق ميدهم عمو
ديگر وسط كشيده شده حرف آبرو
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
سالار زينب(س)
هلالِ يك شبه بر نيزه دلبري داري
به شهر كوفه ظهوريِ پيمبري داري
چقدر زخمي و خاكستري شدي پيداست
عجيب دردِ سر از نور ِ سروري داري
طلوع مغربِ خون، بي خبر كجا رفتي؟
در اين سه روزه نگفتي كه خواهري داري؟
چه ديده اند كه دست از تو بر نمي دارند؟
جز اين سر ِسر ِني، چيز ديگري داري؟
خروش أَمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد
چه بغض ِ خسته اي و گريه آوري داري
دلم هواي دمي روضه خواني ات كرده
اگر هنوز سر ِ نيزه حنجري داري؟
دراين تجمع ِ شادي و هلهله با من
براي سينه زدن خسته مادري داري
ز طاقِ گيسويت آياتِ نور ميريزد
به دامنم تَبَعاتِ تنور ميريزد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......
يا سفير الحسين(ع)
حضرت عشق سر ِ دار سلامي دارم
از لبِ زخم ِ ترك خورده پيامي دارم
خيل ِ بيعت شكنان نوكر ِ بي اجر شدند
همه با وعده ي يك كيسه ي جو زجر شدند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
اخا ادرك اخا
تيغ ازكمين،دو دستِ تنم را گرفت و بُرد
تا گاهواره پَر زدنم را گرفت و بُرد
از پشت نخل هاي شريعه تبر به دست
گل برگهاي ياسمنم را گرفت و بُرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا عبدالله ابن الحسن(ع)
سنگدل! تيغ كشيدي كه سرش را ببَري؟!
هر قَدَر سهم ِ تو شد بال و پرش را ببَري؟
دست و پا ميزند و آخر ِكارش شده است!
پاك وحشي شده اي تا جگرش را ببَري؟
با وجودي كه ندارم زره و تيغ مگر
مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَري
همه ي عمر به چَشم ِ پسرش ديده مرا
سعي كن از سر ِ راهت پسرش را ببَري
سپر افتاده ز دستش، سپرش ميگردم
بايد اوّل بزني تا سپرش را ببَري
در خورش نيست اگر بازوي آويز به پوست
جانِ ناقابل ِ من هديه ي ناچيز ِ عموست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مظلوم
دوباره شعله بر اين سينه ي حزين افتاد
كه باز بر جگرت داغ ِ آتشين افتاد
نسيم بوي گُل آورد، چشم ِ تو خون شد
گمان كنم كه دلت يادِ لاله چين افتاد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا اباعبدالله(ع)
هميشه كوچه ي ما عِطري از شما دارد
كه آشنا به دلش ميلِ آشنا دارد
هزار شكر كه مژگان به ما حواله شده
غبارِ پاي تو تأثيرِ كيميا دارد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب (س)
اين شير بچه هاي من از نسل ِحيدرند
همزاد پاكي و كرم از خونِ جعفرند
در اوج خويش اگر چه به طيار ميرسند
اي رُكن ِ عشق من، به شما سجده ميبرند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حسين(ع)
واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد
شيون و گريه و آهم به ثريا برسد
به لب خشكِ تو دِق ميكنم از غصه اگر
تيغِ خورشيد بر اين پهنه ي صحرا برسد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا صاحب الزمان(عج)
براي شانه ي افتاده ام پري بدهيد
دلِ شكسته ي ما را به دلبري بدهيد
محبتي بكنيد و مرا حرم ببريد
نشان راه به چشم ِ كبوتري بدهيد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا عقيلة العرب
با هر بهانه،اي پري ام گريه ميكني
اي منتهاي دلبري ام گريه ميكني
آهسته زير چادر خود ازغريبي ام
اي يادگار حيدري ام گريه ميكني
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
دِير ِ راهب
ميرفت و زير ِ ماه دلي را پسند كرد
در كُنج ِ دِير، سرزده اش در كمند كرد
خوش كرده بود دل ببرد پير ِمرد را
از سجدههاي پاي صليبش بلند كرد
زُنّار و روح و اِبن و اَبش را گرفت و بعد
از فيض ِ نور ِ فاطمياش بهره مند كرد
ذكر شهادتين لبِ زخمياش چشيد
گوئي دهانِ خويش پُر از حَبّه قند كرد
ميبرد رشكِ تازه مسلمانيش، مسيح
آن شب سري بريده رهايش ز بند كرد
چه عزّتي براي حسين انتخاب شد
كاهي كه داده بود، به كوهي حساب شد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
قتل الله قوماً قتلوك
چگونه روضه نخواند دلي كه تنها شد
چگونه راه رود آنكه قامتش تا شد
عصاي دست مني روي خاك افتادي
ز جاي خيز كه پير از غم تو بابا شد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام سجاد(ع)
دریا به دیدگان ترم گریه می کند
آتش به قلب شعله ورم گریه می کند
خون می چکد زدیده يِ خون بار ِ سلسله
زنجیر هم به بال وپرم گریه می کند
با کعب نی دهند تسلیِّ خاطرش
هر دَم سه ساله همسفرم گریه می کند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان ِ شام
دیدم به نی سر ِ پدرم گریه می کند
چشم رباب تا به سر اصغرش فتاد
گفتا هنوزهم پسرم گریه می کند
برداغ جان گداز اسیری عمه ام
هر صبح و شام منتظرم گریه می کند
(غلامرضا سازگار"ميثم")
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "ميرزا حسن"
سالار زينب(س)
باران سنگ و صاعقه تا زد سرت شکست
سنگی زدند روی لبت گوهرت شکست
در ازدحام وهلهله دختران شهر
دیدم غرور شیشه ای دخترت شکست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زين العابدين(ع)
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
ازمن گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته ست دیگر دلخوشی از روزگارم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زينب كبري (س)
ای برادر چقدر بر نوک نی
سنگ از دست شاميان خوردی
شرمسارم میان بزم شراب
ایستادم تو خیزران خوردی
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
لافتي الّا علي لا سيف الّا ذوالفقار
ذوالفقاری که حق به لب دارد
روح از مشرکان طلب دارد
ذوالفقاری که برق تا میزد
لشکری صف نبسته جا میزد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....