مرثيه حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

      يا قاسم ابن الحسن(ع)

تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند

از قَصد روی زخم تنم بیشتر زدند

 

قبل از شروع ذکر رَجَز مشکلی نبود

گفتم که بچه ی حسنم بیشتر زدند

 

این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود

گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند

 

می خواستند از نظر عُمق زخمها

پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند

(عباس احمدي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

               يا زهرا(س)

گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد

چه احتیاج به آبادی فدك دارد

 

فدک نشانه ی حقی است گرم و بغض آلود

زبغض چاه بپرسد هرآنکه شک دارد

 

چگونه می شود از عشق خاندانی گفت

که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد

 

 اگرچه سوخته درهای خانه ی دلشان

اگرچه گوشه ی دیوارشان ترک دارد

 

 همیشه دست دعاشان برای غیر بلند

همیشه سفره ی احسانشان نمک دارد

 

بگو چگونه سُراید بشر ز بانويی

که با خدای خودش راز مشترک دارد

 

به باغبانی چشمت همیشه محتاجم

که بی عنایتتان سیب شعر لک دارد

 (عباس احمدي)

مدح سيدالشهدا(ع)

               ياحسين شهيد

من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم

حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم


در حسینیه ی ارباب شبی خوابم برد

صبح پشت در یک میکده بیدار شدم


چه شبی بود که از بین دو انگشت شما

ناگهان باخبر از عالم اسرار شدم


شال خوشبوی تو. سبز و علم دوش تو سبز

«دام همرنگ زمین بود گرفتار شدم»


بچه بودم که ابالفضل شفا داد مرا

تا قیامت به علمدار بدهکار شدم


خلق در روضه گرفتند برات عتبات

من بیچاره ولی دیر خبردار شدم


رشته بر گردنم افکنده ای و در پی تو

هر شب آواره ی هر کوچه و بازار شدم


کربلا اوج عزا بود ولی چون زینب

از بلایای پس از شام عزادار شدم


«من از آن روز که در بند توأم آزادم»

نوکر فاطمه و حیدر کرّار شدم

(عباس احمدی)