مرثيه سيدالشهدا عليه السلام
يا مظلوم
محكم به سينه ام بزن اي دست شرم كن
با سُمِّ اسب سينه زني ميكند حسين
(علي صالحي)
يا مظلوم
محكم به سينه ام بزن اي دست شرم كن
با سُمِّ اسب سينه زني ميكند حسين
(علي صالحي)
يا اباعبدالله (ع)
هر چه خیر و برکت از بالا به ماها میرسد
ابتداءً زیر ِ دست تو به امضا میرسد
کم اگر آید به درگاهت زیادش میکنند
قطره دریا میشود وقتی به دریا میرسد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
لااقل يك كمي آهسته برو از پيشم
دل بريدن ز تو اين لحظه ي آخر سخت است
چه كنم خواهش زهراست ولي مجبورم
عوض ِ رويِ تو بوسيدنِ حنجر سخت است
برو اما نظري هم سويِ ميدان انداز
يك زنِ بي سپر و اينهمه لشگر سخت است
دست كي ميسپري خيمه يِ ما زنها را؟
پيش ِ اين قوم نگهداري معجر سخت است
خنجر اي كاش به حال تو مراعات كند
چون كه از پشت جدا كردن اين سر سخت است
(علي صالحي)
زينبِ امام رضا(ع)
مِهر رويِ تو محور خورشيد
نام تو نقش دفتر خورشيد
در افق هاي روشن فردا
سايه ي توست بر سر خورشيد
دختر نجمه ، اي مليكه ي نور
بانويِ ماه ، خواهر خورشيد
هركه خواهد ببيندت گيرد
آينه در برابر خورشيد
قبر تو قبر مادر سادات
كعبه ي ديده ي تر ِ خورشيد
عقل ها مانده اند حيرانت
پدرت گفته جان به قربانت
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......
امان از دل رباب (س)
سفت بستيدش به روي نيزه ها بازش كنيد
دردش آمد اين زبان بسته كمي نازش كنيد
(علي صالحي)
باتشكر از برادر بزرگوارم جناب آقاي "علي صالحي"
يا امام صادق(ع)
خسته و سالخوردهي ايام
ديگر از پا به بستر افتاده
به زمستان رسيده پائيزش
گل ياسي كه پرپر افتاده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام صادق(ع)
گوشهي بستر مرگ افتاده
پيرمردي كه غريب و تنهاست
پاي تا سر بدنش ميلرزد
اثر زهر ز رنگش پيداست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام صادق(ع)
بقيع ! باز كن آغوش روح پرور را
كه در برت بِكِشي ميهمان آخر را
بقيع ! غسل زيارت كن و ضريح بساز
كه بوسهها بزني پيكري مطهر را
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
لايوم كيومك يا اباعبدالله
از كار غربتت گرهاي وا نميكند
اين شهر ، با دل تو مدارا نميكند
اين شهر ، زخم بيكسيات را...عزيز من
جز با دوايِ زهر مداوا نميكند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا شيخ الائمه
نه فقط بادِ خزان برگ و برش را سوزاند
زهر از راه رسيد و جگرش را سوزاند
دست و پا ميزد و ساعات نَفَسگيري داشت
لبِ پُرخون ، دلِ صدپاره...چه تقديري داشت
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام صادق(ع)
از سوز زهر آب شد از پاي تا سرم
با اشك همقدم شده ساعات آخرم
پايم به سوي قبله ، لبم غرق خون شده
ديگر رمق نمانده به اعضاي پيكرم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام صادق(ع)
آن قدر بيصدا و خموش از ترانهاي
حِس ميكنم شكسته و بيآشيانهاي
آقا شنيدهام پِيِ مركب دويدهاي
پاي برهنه،نيمهي شب،چي كشيدهاي؟
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
اي شمر ، داغ اكبرم افتاده در دلم
ديگر برو كه نيست نيازي به قاتلم
طوفان گرفت و خرمن عمرم به باد رفت
در كل دشت پخش شده عطر حاصلم
يك آسمان ستاره گرفته عباي من
شق القمر نشسته به خون ماه كاملم
تا رونق ضيافتشان بيشتر شود
قسمت شده ميان همه ميوه ي دلم
پهلوي زخم خورده اش انگار بس نبود
حالا اضافه تر شده مشكل به مشكلم
نا محرمان به هلهله گرم نظاره اند
جايي كه نوحه خوان شده زينب مقابلم
(علي صالحي)
باتشكر فراوان از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال شعر