مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
يا زهرا(س)
آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زهرا(س)
آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زهرا(س)
حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی
جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد
نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای
این کاسه های آب، توانت نمی دهد
دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش
آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد
تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم
شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد
دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است
از خواهش من است تکانت نمی دهد
(وحید قاسمی)
باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعريا زهرا(س)
تا خانه بجز راه کم ومختصری نیست
آهسته
برو صبر کن اینجا خطری نیست
بعد
از پر وبالی که زدم دور وبرم را
گشتی
که ببینی اثر از بال وپری نیست؟
رفتیم
به خانه نکند گریه کنی خُب
قربان
تو که خوبتر از تو پسری نیست
وقتی
که رسیدیم تنت باز نلرزد
یک
طور نشان میدهی اصلا خبری نیست
حالا
به رخم خیره شو تا خوب ببینی
از
ضربه ی آن حادثه دیگر اثری نیست؟
از
روسری وگوش من این منظره پیداست
بر
شاخه خونی شده دیگر ثمری نیست
(حسين
رستمي)
آيه هاي كوثري آتش گرفت
دختر پيغمبري آتش گرفت
در هجوم نابرابر پشت در
بال و پرهاي پري آتش گرفت
ميخ در راهه گريزش بسته بود
گوشه هاي روسري آتش گرفت
پيش چشم كودكاني مضطرب
بين خانه مادري آتش گرفت
غنچه اي افتاد زير دست و پا
شاخه ي نيلوفري آتش گرفت
(شاعرش را نميشناسم)
آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده
جبرئیلش به سجود تو سجود آورده
نه... غلط گفتم از آغاز خدا با نورت
نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده
سر سجادۀ شب، ماه ، شب اول ماه
سر تعظیم به پیش تو فرود آورده
باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر
یک بغل رایحه ي عنبر و عود آورده
مادر آب تویی و پدر خاک علی
آب و خاکی که گلم را به وجود آورده
چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت
شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده
هیزم آورد در خانۀ تو کینه ولی
آتش فاجعه را چشم حسود آورده
ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم
چه بلایی به سرت آتش و دود آورده
آه... خورشید علی بادِ مخالف چندی ست
در حوالی رخت ابر کبود آورده
باعث سجده به دامان تو در علقمه شد
آن که بر فرق علمدار عمود آورده
(محسن عرب خالقي)
يا زهرا (س)
چون خدا خلقت صدیقه ي کبرا میکرد
جلوه ي صورت خود را متجلا میکرد
رازي از اعظم اسماي صفات خود را
يك به يك با صفت فاطمه معنا ميكرد
ازدواج علی و فاطمه با آن برکات
چشمه ای بود که پیوند دو دریا میکرد
مهر زهراست شفاعت ز گناه امت
این صداقیست که او خویش تقاضا میکرد* *(صداق:مهريه)
مرتضی چشم خدا بود و خدا را می دید
هرزمانی که به زهراش تماشا میکرد
اول و خاتمه ي هر سفری پیغمبر
قصد احرام حرمخانه زهرا میکرد
فضّه ي خادمه اش مرتبه ي مريم داشت
قنبر خانه ي او كار مسيحا ميكرد
(سيدرضا مؤيد)
مادر حسين
دم آخر وصیتی دارم
ای
علی جان به خاطرت بسپار
نیمه
شبها حسین دلبندم
با
لب تشنه می شود بیدار
*****
بار
سنگین این وصیت را
از
سر شانه ها ی من بردار
قبل
خوابیدنش عزیز دلم
ظرف
آبی برای او بگذار
*****
گریه
کردم ز غربتش دیشب
تا
سحر سوختم برای حسین
با
همین دست ناتوان امروز
پیرهن
دوختم برای حسین
*****
کفنش
را به زینبم دادم
حرف
های نگفته را گفتم
چند
ساعت برای دختر خود
فقط
از رنج کربلا گفتم
*****
گفتمش
میوه دلم زینب
کربلا
باش یار و یاور او
ظهر
روز دهم به نیت من
بوسه
ای زن به زیر حنجر او
*****
وقت
افتادنش به روی زمین
چشم
خود را ببند مثل خدا
صبر
کن دختر عقیله ی من
قهرمان
بزرگ کرببلا
)وحید قاسمی(
لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم
خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم
وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم...
زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم
با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم
(حسين رستمي)
يا زهرا (س)
ای تکلم کرده با روحالامین
دختر تجریدی زیتون و تین
ای شبستان حرا آینهات
شیر سرخ کربلا از سینهات
دختر رود تجلی در مسیل
دختر آواز بال جبرئیل
ای کبود ارغوانها دیهات
آبهای آسمان مهریهات
ای ملائک بر سلامت صف زده
عرش بر دامان تو رفرف زده
ای ز نامت گل چمن آرا شده
هاجر از اندوه تو سارا شده
معجز شقالقمر ابروی تو
لیلةالاسرای ما گیسوی تو
تو تلاوت را گلستان کردهای
کوثری و ختم قرآن کردهای
با تو میگریید شب شیر خدا
با تو میخندید شمشیر خدا
درجهان گر پرتو حیدر نبود
ماه رخسار تو را همسر نبود
ور نمیزد شیر حق لبخند تو
وا نمیشد بر فلک روبند تو
شبنم آیینه چبود غیر راه
نیست جز خورشید هرگز کفو ماه
کیست کفوت آنکه در شأنش به زیر
وال من والاه آمد در غدیر
کیست کفوت آنکه در حصرای خم
مست شد از جام اکملت لکم
آنکه درخندق عدو را کشت او
بدر ابروی تو را انگشت او
ای پر از هیهات حیدر خشم تو
ای شب قدر علی در چشم تو
ای گل با اشک خونینتر شده
ای به هجده سالگی پرپر شده
جان فدای بغض تنها ماندنت
داغ تلخ از پدر جا ماندنت
چون نگرید چشم زهرا سرخ و تر
در فراق هم پیمبر هم پدر
با محمد از تو دوری کی توان
در فراق تو صبوری کی توان
میشتابد تا بگیرد نور ماه
پارههای فتنه چون ابر سیاه
آه زهرا، عرش مشکی پوش شد
وای، شمع مصطفی خاموش شد
چون رود خورشید ما، در گور وای
این ولایت را که؟ باشد نور وای
ای پدر، این امتان را وامنه
ابن عمّ خویش را تنها منه
سایه ي سبز رسالت بیتو نیست
رنگ بر روی عدالت بیتو نیست
بیتو فرق عدل را شق میکنند
غصب حق ما به ناحق میکنند
بیتو سلمان باغ بیبر میشود
بیتو صحرا بیابوذر میشود
بیتو میبندد شقاوت آب را
غرق در خون میکند محراب را
با تنی از تیر و خنجر چاک چاک
میچکد خون حسینت روی خاک
اهلبیت گریه و سوزیم ما
خیمههای نینوا دوزیم ما
فقه این مذهب درخت خاک ماست
فهم این دین مرتع ادارک ماست
ما ز جسم دین خود جان ساختیم
روی مذهب باغ عرفان ساختیم
این فدک در آب و خاک و بذر ماست
این توسل در تمام نذر ماست
زین ولایت هرکه باغی میخرد
در دل او نام زهرا میبرد
روی رود روح پل داریم ما
چارده معصوم گل داریم ما
چارده آئینه عاری زرنگ
یک بهار از چارده معصوم رنگ
پنج تن، مثل ستون در دین ماست
چارده آئینه در آئین ماست
چارده آینه پاک و صیقلی
یازده آیینه از نسل علی
باغبان این زمین پیغمبرست
منبع این آب حوض کوثرست
حوض کوثر چیست اشک فاطمه
ابر میگرید ز رشک فاطمه
اشک زهرا حوض کوثر میشود
ساقی این اشک حیدر میشود
ناز آن اشکی که زهرا باورست
وای بر چشمی که بی زهرا ترست
هرکه یک شبنم بگرید در غمش
آب مینوشد زمین از زمزمش
هر کجا سبزیست نام فاطمهست
این سیادت از مقام فاطمهست
دامن زهرا بهار نینواست
لاله، خون پروردهای از این هواست
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
اشک زهرا چیست روح یاسمین
یک شراب ناب از زیتون و تین
فهم این نازک خیالی مشکلست
قلب زهرا را محمد در دلست
کیست نورچشم احمد؟ فاطمه
کیست تأنیث محمد؟ فاطمه
همچنانکه لاله از صحرا تپید
مصطفی از سینهی زهرا تپید
پس بهار سبز برهان فاطمهست
پس نزولآباد قرآن فاطمهست
آن شب قدری که روح آمد فرود
جز به قلب نازک زهرا نبود...
(احمد
عزیزی)
بي بي بي حرم قبرت كجاست مادر
وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پیکر درست کرد
آب و گلت که نور و دو صد شیشه عطر سیب
آخر تورا به شیوه دیگر درست کرد
از تو تمام آمدنی ها شروع شد
یعنی تو را میان آن همه ، سر درست کرد
آمد تمام هست تو را بی نظیر ساخت
از آيه های ناب تو کوثر درست کرد
با نام تو دریچه ای از آسمان گشود
بر بالهای مرده من پر درست کرد
اصلاً برای درد کبودی که می کشی
روز ازل دو چشم مرا تر درست کرد
دست کریه یک نفر از عمر بودنت
یک شاخه زخم یک گل پرپر درست کرد
بانو مزار گم شده ات تا دم ظهور
ازمن دلی شبیه کبوتر درست کرد
(علیرضا لک)
نسل کریم
ای مادر نمونه ی نسل کریم ها
زیباترین پیام تمام نسیم ها
ذاتا هوای بود ترا لمس می کنم
ای در دلم کشیده شده از قدیم ها
در دست آسمانی تو خوش نشسته است
این لانه های پر تپش یاکریم ها
از روزی نگاه شما حرف می زنند
با شعله های گرم رسیدن کلیم ها
حتی اگر رسول خدا هم لقب گرفت
از مهر توست پرورش این یتیم ها
اما چه زود برگ گلت را کبود کرد
روزی که می شکست تمام حریم ها
(علیرضا لک)
مادرم گرچه مرا تاج سر است
مويي از زهرا به از صد مادر است
(سيد حسن خوشزاد)
((باتشكر از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال شعر))
شب تاريك كنار تو به سر مي آيد
نام زهرا به تو بانو چقدر مي آيد
آبرو يافته هركس به تو نزديك شده
خار هم پيش شما گل به نظر مي آيد
و نبوت به دوتا معجزه آوردن نيست
از كنيزان تو هم معجزه بر مي آيد
پاي يك خط تعاليم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقليد به سر مي آيد
مانده ام تو ،اگر از عرش بيايي پايين
چه بلايي به سر اهل هنر مي آيد
مانده ام لحظه ي پيچيدن عطر تو به شهر
ملك الموت پي چند نفر مي آيد
(كاظم بهمني)
هرگونه استفاده با ذكر منبع مشكلي ندارد
گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست
او که خود فخر خلقت است به حق
مایه ی افتخار او زهراست
جلوه گاه خداست خود، اما
جلوه ی کردگار او زهراست
ذوالفقارش اگر عدوکُش شد
جوهرِ ذوالفقار او زهراست
در علی می توان خدا را دید
زانکه آیینه دار او زهراست
او ندارد به دار دنیا مِهر
تا که دار و ندارِ او زهراست
سیر، از سِیرِ باغ و گلزارست
گل و باغ و بهار او زهراست
خود میان بهشت می بیند
هر دل پي دلستان خود ميگردد
هر كس پي هم زبان خود ميگردد
روزي كه كند پدر فرار از پسرش
زهرا پي دوستان خود ميگردد
(شاعرش را نميشناسم)
هرگونه استفاده با ذكر منبع مشكلي ندارد