حضرت حرّ
نا پاك قطره ام كه پي آب كُر روم
شرمنده از گناه به دنبال حُر روم
آموختم ز حُر به دربار اهل بيت
با دست خالي آيم و با دست پُر روم
(ولي الله كلامي زنجاني)
((با تشكر از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))
نا پاك قطره ام كه پي آب كُر روم
شرمنده از گناه به دنبال حُر روم
آموختم ز حُر به دربار اهل بيت
با دست خالي آيم و با دست پُر روم
(ولي الله كلامي زنجاني)
((با تشكر از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))
گرچه من شرمنده هستم يا حسين
مي شود گيري تو دستم يا حسين
چون که بستم راه هستم پست پست
روز اول کاش دستم مي شکست
پيش بحر عفو تو جرمم کم است
گر خطايي کرد حر هم آدم است
اي سراپا آبرو خاکم به سر
پيش زهرا آبرويم را مبر
من سياهم خالي از نور آمدم
حتم دارم جانب طور آمدم
شيشه هستم ليک بايد دُرّ شوم
مثل اسمم دوست دارم حُر شوم
آمدم سويت ولي غرق گناه
توبه از من،بخشش از تو پادشاه
مهربانا يک گنهکار آمده
بنده ي بد سوي درگاه آمده
کودکانت را حسين ترسانده ام
در درون خيمه ها لرزانده ام
خجلت از روي تو آبم مي کند
کودکت دشمن خطابم مي کند
آمدم سويت ولي پست و ذلول
توبه من مي شود آيا قبول..؟
روي سويش کرد شاه عالمين
گفت با حر اينچنين مولا حسين
با سپاهت راه کج کردي به من
نيستي بد گرچه بد کردي به من
تو نبودي رنج پر غم داشتم
در سپاهم حر تو را کم داشتم
چون که بر گشتي سويم جان مني
بعد از اين ديگر تو مهمان مني
غم مخور ديگر تو اي شير نبرد
آفرين بر مادرت کي زاده مرد
حاليا که آمدي نيک آمدي
خوب پشت پا بر اين دنيا زدي
گر درون سينه ات غوغا شده
دستگيرت مادرم زهرا شده
نيستي در بين ما ديگر غريب
دوست مي دارم تو را مثل حبيب
(شاعرش را نميشناسم)
(ابد والله يازهرا ما ننسا حسينا)