مرثيه حضرت زينب (س)

  امان از دل زينب (س)

ندارد وسعت داغم مساحت

ندیدم بعدِ تو یک روز راحت

مرا از کربلا بردند اما

دلم جا ماند بین قتلگاهت

***

ندارد شام غم هایم سپیده

من و یک کاروان قد خمیده

رسیده وقت آغاز جدایی

خداحافظ تن در خون تپیده

***

خزان شد پیش چشمم باغی از یاس

منم تنها در این هنگام حساس

مهیای سفر هستم ولی آه

ندارم محرمی برخیز عباس

(یوسف رحیمی)

با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"رضا اربابي"

مرثيه قمر بني هاشم

           يا قمر العشيره

از کار عشق این گره بسته وا نشد

باب الحوائج همه حاجت روا نشد

 

بستند راههای حرم را به روی او

می خواست تا حرم ببرد آب را نشد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

يا قاسم ابن الحسن(ع)

در نگاهت فروغ توحيد است

چشم هايت دو چشمه خورشيد است

هر نگاه پر از صلابت تو

در حرم روشناي اميد است

با تماشاي قامتت، ارباب

پدرت را کنار خود ديده است

کوه عزم و اراده اي قاسم!

در دلت شور عشق، جاويد است

نورِ حُسن و حماسه‌ي مولا

بر قد و قامت تو تابيده ست


دمي از رخ نقاب را بردار

پرده‌ي آفتاب را بردار


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

امام زمان(عج)

                 يا اباصالح

شبهای بی قراریِ چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد

آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد


فرموده ای که شرط وصالت صبوری است

وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام محمد باقر(ع)

      يا باقر العلوم (ع)

غروبِ قافله يادت نميرفت

صداي هلهله يادت نميرفت

گلو و چشم و قلبت سوخت عمري

سه تير ِ حرمله يادت نميرفت

(يوسف رحيمي)

مرثيه امام محمد باقر(ع)

           يا باقر العلوم (ع)

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

 

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

 

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

 

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

 

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

 

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

 

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

(يوسف رحيمي)

مرثيه سيدالشهدا(ع)

            يا قتيل العبرات

لبریز آه و ندبه و غم گریه می‌کنم

دلتنگم و به یاد حرم گریه می‌کنم

 

شایسته ي زیارت شش گوشه نیستم

این روزها به حال خودم گریه می‌کنم

 

تا تلّ زینبیّه و گودال قتلگاه

تا خیمه ها قدم به قدم گریه می‌کنم

 

با علقمه، به یادت لبت آب می‌شوم

با روضه های مَشک و عَلَم گریه می‌کنم

 

حتی اگر که خون بچکد از نگاه من

هر صبح و شام نه ؛ همه دم گریه می‌کنم

 

گفتند چشم خواهرت از دست رفته بود

معلوم شد برای تو کم گریه می‌کنم

(يوسف رحيمي)

مدح امام رضا(ع)

                بوی سیب

همیشه از حرمت بوی سیب می آید

صدای بال ملائک عجیب می آید


سلام!ضامن آهو!دل شکسته ی من

به پای بوس نگاهت غریب می آید


نگاه زخمی تو تا بقیع بارانی است

مگر ز سمت مدینه طبیب می آید؟


به پای درد دلت ای غریبه ی تنها

علی ز سمت نجف عَن قریب می آید


طلای گنبد تو وعده گاه کفتر هاست

کبوتر دل من بی شکیب می آید


برات گشته به قلبم مراد خواهی داد

چرا که ناله ی«اَمَّن یُجیب» می آید

(یوسف رحیمی)

مرثيه رسول الله(ص)

     يا رسول الله(ص)

صبح جمعه رسیده از راه و

در فراق تو بر لبم آه است

ندبه‌ ی چشمهای بارانی

ذکر «أین بقیة الله» است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت حمزه(ع)

 يا حضرت حمزه سيدالشهدا(ع)

حمزه که جان عالم و آدم فداي او

لب باز مي کنم که بگويم رثاي او

 

مردي که در شجاعت و هيبت نمونه بود

در غيرت و شکوه و شهامت نمونه بود


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

بقيع

             بقیع

دلم امشب به مجلس روضه

خسته و بی قرار می آید

یك كبوتر شده و از سمتِ

حرمی پر غبار می آید


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

             يا امام صادق (ع)

غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غریب شهرِ خودش نه، غریب عالم بود

 

چقدر روضهٔ کرب و بلا به پا می داشت !

به روی سر در خانه همیشه پرچم بود!


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

          يا امام صادق(ع)

مدینه گرمِ حضور معطرت آقا

پر از شمیم بهشت است معبرت آقا

 

در آسمان دو عالم همیشه خورشیدی

مدینه شرقِ طلوع منورت آقا


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

       يا امام صادق(ع)

کوچه کوچه مدینه لبریز از

عطر و بوی محمّدی شده است

به تن شهر باز گشته حیات

غرق در رفت و آمدی شده است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته