مدح و مرثيه امام حسن مجتبي عليه السلام
يا امام حسن(ع)
كَرَم كنار ِ كريميِّ تو كم آورده
به پيشگاه تو درياي غم نم آورده
نبوده داغ تو كمتر ز داغ عاشورا
خدا ميانِ صَفَر يك مُحَرَم آورده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام حسن(ع)
كَرَم كنار ِ كريميِّ تو كم آورده
به پيشگاه تو درياي غم نم آورده
نبوده داغ تو كمتر ز داغ عاشورا
خدا ميانِ صَفَر يك مُحَرَم آورده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
حسن جان
نه پرچم و نه ضريح و نه گنبد و نه حَرَم
شبيه مادر ِ خود بي نشاني اي حسنم...
(رسول ملكي)
يا زهرا(س)
مادر ِ ما ز بسكه مادر بود
به زمين خورد ما زمين نخوريم...
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي "رسول ملكي"
امان از دل زينب(س)
من با رباب هر دويمان گريه ميكنيم
او بر كبوديِ رويِ تو من به مويِ تو...
(رسول ملكي)
سالار زينب(س)
تو سر نداري، من سر ِ رفتن ندارم
ماندي به رويِ خاك و عالم كربلا شد
بندِ دلم بودي و هر بندِ تن ِ تو
انگار جايِ گندم ِ ري آسيا شد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
حسن جان(ع)
گرچه خاكي ست ولي مرقد او كعبه ي ماست
نام آن گرچه بقيع است ولي عرش خداست
حرم كرب و بلا جلوه ي بيت الحسن است
حَسَنيه ست به هرجا كه حُسينيه به پاست
طالع ِ هركه حسيني ست يقيناً حسني ست
كه حسين ابن علي هم حسن دوم ماست
حسني هستم و از حشر چه باكي دارم
كه سر و كار ِ غلامان حسن با زهراست
(شاعرش را نميشناسم)
يا امام رضا(ع)
بايد كه من براي تو از جان گذر كنم
از هرچه دارم از همه خوبان گذر كنم
دنيا بر اين بناست كه آخر به حق رسيم
پس واجب است از در ِ سلطان گذر كنم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
اللهم العن الجبت والطاغوت
دستي كه خورد بر رويِ مادر به كوچه ها
آن دست گنبدِ پسرش را خراب كرد...
(سيد پوريا هاشمي)
حسن جان(ع)
اي كريم ِ ديار ِ تنهايي
خاك بوس ِ دَرَت شكيبايي
حسني تو، حسن، حسن اما
بيشتر از سه بار زيبايي
پيش ِ جودت همه گدا هستند
ريزه خوار ِ تو حاتم طايي
تو دليل غم هميشگي و
گريه هايِ ماهيانِ دريايي
كودكِ هشت ساله يِ مادر
پسر ِ غيرتيِ زهرايي
غربتِ تو زبانزدِ همه است
طوس، ري، كربلا و هرجايي
يا حسن با حسين ميگوئيم
طپش ِ قلبِ سينه زنهايي
آتش افتاده بين سينه بگو
از غم و غربتِ مدينه بگو
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
كريم ابن الكريم
در جود و عطا دستِ خدا هست حسن
دستِ همه را وقتِ كرم بست حسن
نوميد نگردد كسي از درگهِ او
زيرا كه كريم ِ اهلبيت است حسن
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "محمد محبي"
يا امام حسن(ع)
دودَمه:
سينه ي پاك حسن سوخته از زهر جفا(2)
آه و صد واويلتا(2)
ميزند زينب به سر همراه شاه كربلا(2)
آه و صد واويلتا(2)
يا امام حسن مجتبي(ع)
تا که با آب مرا زاده ی زهرا نوشید
کائنات از غم او رخت عزا می پوشید
همره سوده ی الماس هَلاهِل شده ام
تا که مأمورِ به هم ریختن دل شده ام
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حسن ابن علي(ع)
بی قرار حسنم در شب تنهایی ها
ترسم امشب بکشد کار به رسوایی ها
آن امامی که دلش پای شهادت خون شد
جای جای کفن از خون تنش گلگون شد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مظلوم
نیزه نیزه دوباره سر نیزه...!
یک تن پاره، اینقَدَر نیزه...؟
این طرف دست من به رویِ سرم
آن طرف دست صد نفر نیزه
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زهرا(س)
آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن
پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا میروم
آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام حسن(ع)
دیگر رها ز غصه و محنت شدم حسین
از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین
با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من
از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام حسن مجتبي(ع)
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود
اینجا هزار تیر به تشییعش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود
خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود
فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود
(حسن لطفي)
يا حسن ابن علي(ع)
پنجاه و هشت روز فقط صبر کرده ام
تا بهترین مِی ِ علوی گردد این عَنَب
پنجاه و هشت روز به نخل وجود خود
آب از سرشک دادم و بَر داد یک رطب
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
حسن جان (ع)
باشد چنين قرار بميرم براي تو
اي شاهِ سفره دار بميرم براي تو
آقا قبول كن حبيبِ شما شوم
بايد كه من دوبار بميرم براي تو
سرلشگران همگي اهل ِ مَنسَبَند
تنهايِ روزگار بميرم براي تو
آبِ خوش از گلوي تو پائين نرفته است
اي مَردِ غم سوار بميرم براي تو
"حتي نوادگان تو صاحب حرم شدند"
فرزندِ بي مزار بميرم براي تو
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي "حميد كرمي"
يا امام حسن (ع)
مرغ شب ميرود و انجمن آماده كنيد
خانه را بَهر ِ عزاي حسن آماده كنيد
بر نيايد دگر از دست طبيبان كاري
كارم از كار گذشته كفن آماده كنيد
مخفي از زينب و طفلان حرم تابوتي
بهر تشييع غريب وطن آماده كنيد
تا تنم جاي بگيرد به جوار زهرا
برويد و به بقيع قبر من آماده است
چشم پوشيد ز من مادر من منتظر است
تيرباران شدن اين بدن آماده كنيد
(حاج حيدر توكل)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "محمد محبي"
یا اباعبدالله
رازی مشو ای ماه که بی نور بمانیم
از دایره ی لطف تو ما دور بمانیم
سودای وصالت همه ی دلخوشی ماست
مگذار قیامت ز تو محجور بمانیم
(شاعرش را نمیشناسم)
یا اباعبدالله
گر چه من پستم و بی ارزشم و ناچیزم
هرچه دارم همه در پای حسین میریزم
گر شود از دم روضه گذر ِ تابوتم
سر برآرم ز کفن سینه زنان بر خیزم
(شاعرش را نمیشناسم)
یا اباعبدالله
ای کاش که ثابت همه در عشق بمانید
جز عشق حسینی همه از سینه برانید
تا نام حسین هست همه ورد لب من
تلقین سر نعش ِ من دلخسته نخوانید
(شاعرش را نمیشناسم)
یا اباعبدالله
عمریست که عشق ازلی کرده اسیرم
من بنده وی گشتم و اوست امیرم
ای کاش که در میکده ی عشق خدایا
تا شور حسینی به دلم هست بمیرم
(شاعرش را نمیشناسم)
حسن جان(ع)
روزي رسد كه يك حرمي را بنا كنيم
تا تَحتِ قُبه يِ حسني ات دعا كنيم
با اولين سلام به درب ورودي ات
ذكر دخول درب حرم را نوا كنيم
طفلانِ ما برايِ تو قُلَك شكسته اند
شادند از اينكه كُلِّ حرم را طلا كنيم
يك پنجره براي حرم جور ميكنيم
دردي كه بي دواست در آنجا دوا كنيم
بر رويِ قبر اُمِّ بنين مادر شما
آيا شود كه خانه ي سقا بنا كنيم؟!
حتماً براي شستن قبر رفيع ِ تو
با اين گلاب چشم حرم را جلا كنيم
(علي قديمي)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي "حميد كرمي"
يا بقية الله
باد هم كم نكند سوز ِ دلِ صحرا را
قطره يِ عشق به آتش بكِشَد دريا را
اين ترك خورده دلم وحشت آن را دارد
كه بميرد وَ نبيند پسر ِ زهرا را
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "ميثم ملكي"
امان از دل زينب(س)
همه را با تو رو به رو ميكرد
نيزه را در گلو فرو ميكرد
سر ِ عباس را زمين ميزد
دختر ِ تو عمو عمو ميكرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
داد و بيداد...
نرفته از نظرم ذوالجناح بر ميگشت
كه رفته رفته صدايت ضعيف تر ميگشت
ز بس كه بر بدنت زخم هاي كاري بود
كه زخم ِ تازه اگر بود بي اثر ميگشت
در ازدحام حرامي و نيزه هايِ بلند
شكافِ زخم ِ تنت باز و بازتر ميگشت
ميان حلقه ي نامحرمان خودم ديدم
كه شمر با سرت از قتلگاه بر ميگشت
غروب بود و ربابَت ميانِ آتش و دود
هنوز بين ِ مزاري پي ِ پسر ميگشت
(شاعرش را نميشناسم)
فرياد يا محمدا زينب رسيد به كربلا
تمام دختركان را نشانه ميكردند
به خنده صحبتي از كار ِ خانه ميكردند
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را ديدم
دوباره آمدم و قتلگاه را ديدم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قتيل العبرات
كاروان غمت اي عشق چهل روز كه هيچ
تا چهل قرن اگر گريه كند باز كم است
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي "امير بزازي"