امان از دل زينب (س)

اين شير بچه هاي من از نسل ِحيدرند

همزاد پاكي و كرم از خونِ جعفرند


در اوج خويش اگر چه به طيار ميرسند

اي رُكن ِ عشق من، به شما سجده ميبرند


رخصت دهيد لشكرِ طاغوت و جبت را

با ذكر يا علي مدد از پا در آورند


در عشق رفته اند به دائيِ ماهشان

آئينه هاي رزم علمدار ِ لشگرند


سوگند خورده اند كه قربانيت شوند

من مطمئنم آبرويم را نميبرند


شمشير بسته، مستِ كفن، تشنه ي وصال

بر جان خويش درد و بلاي تو ميخَرند


سهمي مرا ز داغ ِ جگر گوشه ها دهيد

اين دو اميدِ آبروي من به محشرند


تا زير كعبِ نيزه نيفتاده ام ز پا

بگذار تا به پاي تو از خويش بگذرند


دِق ميكنند معجر من جا به جا شود

حساس و غيرتي به سرانجام مادرند


اسباب خجلت است كريمانه كن قبول

اين دو ذبيح تحفه ي ناچيز ِ خواهرند


در ازدحام ِ نيزه و شمشيرها اگر

ديدي كه قطعه قطعه و در خون شناورند...


...دلخوش نكن به ياوري خواهرانه ام

پاها مرا ز خيمه برونم نميبرند


شرم ِحضوِر ِخواهر ِ خود را قبول كن

قربانيانِ اصغرِ خود را قبول كن

(عليرضا شريف)