مرثيه سيدالشهدا(ع)_عبور از كنار قتلگاه_شام غريبان

      امان از دل زينب(س)

رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده

در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده

 

سر ِ تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند

از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

      امان از دل زينب(س)

وایِ من خیمه ها به غارت رفت

گیسویی رویِ نی پریشان ماند

وسط چند خیمه سوزان

خواهری دل شکسته حیران ماند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا (ع)_شام غريبان

            لايوم كيومك يا اباعبدالله

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار سری نیست که نیست

 

بنویسید که  خورشید  به  گودال  افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

             سالار زينب(س)

خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست

آه انگار نه انگار عزاداری هست

 

آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد

این طرف در تب شعله تن بیماری هست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

      امان از دل زينب(س)

تو كه رفتي حرم در آتش سوخت

آلِ پيغمبرم در آتش سوخت

 

پرگرفتم ولي چه فايده داشت؟

عاقبت پرم در آتش سوخت

 

كهنه پيراهنت به غارت رفت

گوشه ي معجرم در آتش سوخت

 

در دلِ خيمه دخترت هم با

گيسوان سرم در آتش سوخت

 

يادِ پنجاه سال پيشم كه

صورت مادرم در آتش سوخت

(شاعرش را نميشناسم)

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

         شام غريبان

هجوم ناگهان و واي زينب

به سمت كاروان و واي زينب

 

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سايه بان و واي زينب


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

         امان از دل زينب(س)

تمام دشت به حالم نظاره ميكردند

به يكدگر پي ِ غارت اشاره ميكردند

برايِ بردنِ يك گوشواره ي ناچيز

حراميان به خدا گوش پاره ميكردند

(محمد حسن بيات لو)

با تشكر فراوان از سرور عزيزم جناب آقاي"سجاد محرابي"

مرثيه حضرت زينب (س)

         امان از دل زينب(س)

چگونه با که بگویم دو دل جدا ماندند

که پاره های دلم بین بوریا ماندند

 

چگونه با تو بگویم که نوزده کودک

ز جمع قافله ي خواهرِ تو جا ماندند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

شام غريبان

                عطر عود

 با اين شتاب فكر كنم سر مي آورد!

با اين شتاب،حوصله را سر مي آورد

 

مي تازد و غنيمت جنگ غروب را

از چنگ سي هزار نفر، در مي آورد

 

حس مي كنم كه داخل خورجين غصبي اش

يك باغ سيب سرخ معطر مي آورد

 

سرمست سود دادوستدهاي كربلاست

دارد چقدر چادرومعجر مي آورد!!!

 

نرخ طلاي كوفه سقوطش مسجل است

از بسكه گوشواره و زيور مي آورد

 

دود و تنورروشن و عطري شبيه عود

اينجاي روضه داد مرا در مي آورد

(وحيد قاسمي)

هرگونه استفاده با ذكر منبع مشكلي ندارد