شعر مرثيه سيدالشهدا عليه السلام_گودال قتلگاه

         امان از دل زينب(س)

آنقَدَر آه كشيدم بخدا خسته شدم

تا به گودال رسيدم بخدا خسته شدم

 

شمر ِ بد ذات بدو عمه يِ سادات بدو

بسكه امروز دويدم بخدا خسته شدم

 

بهتر آن است كه من زود از اينجا بروم

بسكه دشنام شنيدم بخدا خسته شدم...

(علي اكبر لطيفيان)

گودال

          سالار زينب(س)

تو سر نداري، من سر ِ رفتن ندارم

ماندي به رويِ خاك و عالم كربلا شد


بندِ دلم بودي و هر بندِ تن ِ تو

انگار جايِ گندم ِ ري آسيا شد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

           يا مظلوم

نیزه نیزه دوباره سر نیزه...!

یک تن پاره، اینقَدَر نیزه...؟

 

این طرف دست من به رویِ سرم

آن طرف دست صد نفر نیزه


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا عليه السلام_گودال

               داد و بيداد...

نرفته از نظرم ذوالجناح بر ميگشت

كه رفته رفته صدايت ضعيف تر ميگشت

 

ز بس كه بر بدنت زخم هاي كاري بود

كه زخم ِ تازه اگر بود بي اثر ميگشت

 

در ازدحام حرامي و نيزه هايِ بلند

شكافِ زخم ِ تنت باز و بازتر ميگشت

 

ميان حلقه ي نامحرمان خودم ديدم

كه شمر با سرت از قتلگاه بر ميگشت

 

غروب بود و ربابَت ميانِ آتش و دود

هنوز بين ِ مزاري پي ِ پسر ميگشت

(شاعرش را نميشناسم)

گودال

                 يا مظلوم

از بسكه خورد بر بدنش نيزه و خَدَنگ

شد پيكرش شكفته، چو گلهاي سرخ رنگ

 

از تير غم، چو ابر بهار آسمان گرفت

باران خون، به گلشن او داد، آب و رنگ


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

اربعين_مرثيه حضرت زينب كبري(س)

       امان از دل زينب(س)

آنان كه باباي تورا تكفير كردند

در چند ساعت خواهرت را پير كردند

جسم تورا آماج صدها تير كردند

مركب سواران پيكرت را زير كردند

 

ميتاختند و خاك مقتل گرم ميشد

با سُمِّ مركب استخوانت نرم ميشد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

              يا مظلوم

عدو بدون وضو پنجه ميزند در مو

خدا به خير كند زينب و صداي گلو

 

بيا به ياري خواهر كه تار ميبينم

به روي خاكِ زمين پشت كرده اي يا رو؟

 

گمان كنم كه براي النگويش آمد

دويد دختر ِ نازت به اين سو و آن سو

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از سرور ِ گرامي جناب آقاي "حميد كرمي"

 

اين شعر در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود در غير اينصورت مديون هستيد.

گودال_شام غريبان

             يا مقطع الاعضا

شمشير و تيغ و نيزه ي خود را گذاشتند

خورشيد را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند


وحشي شدند و موقع تقسيم ِ غارتش

بر مُصحَفِ شريفِ تنش پا گذاشتند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

                سالار زينب(س)

آي گلچين گُل ِ من لايق ِ جز ديدن نيست

جُرم ِ پژمردِگيش نه به تبر چيدن نيست


چكمه بردار از اين سينه، رها كن مويش

حرمتِ كعبه ي من جز به پرستيدن نيست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

              يا مظلوم

يك طرف مادري حزين ميگفت:

"آنون اولسون" حسين و مي افتاد

يك طرف خواهري صدا ميزد:

"باجون اولسون" حسين و مي افتاد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

                    يا الله

به من نگو برو از دور ِ قتلگاه برو

به من اشاره مکن سوی خیمه گاه برو


شکستگیِّ من از اين دویدنم حاکی ست

شبیهِ صورت تو مویِ خواهرت خاکی ست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا(ع)_گودال

               يا مقطع الاعضا

چیزی نمانده است ، سبکبال تان کنند

چیزی نمانده است،که بدحال تان کنند


چیزی نمانده است ، بیفتی زمین حسین

چیزی نمانده راهی گودال تان کنند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا(ع)_گودال

         سالار زينب (س)

ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد

زیر ِخروار ِنی و سنگ تنت پنهان شد

 

بسکه مبهوتِ جمال اَحَدیّت بودی

که در آوردنِ پیراهن تو آسان شد

 

چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت ، گوئی

گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد

 

نعل تازه به سُم ِ اسب زدن فکر که بود؟

که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد

 

آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما

که به بازار ِ طلا نرخ طلا ارزان شد

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

مرثيه سيدالشهدا(ع)_وداع با پيكر مطهر سيدالشهدا(ع)

           سالار زينب(س)

اينهمه راه دويدم به سوي دلدارم

به اميدي كه در اين دشت برادر دارم

 

تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم

فكر ِ همراهيِ با شمر دهد آزارم

 

يك عبا داشتي و خرج علي اكبر شد

با چه از روي زمين جسم تورا بردارم

 

به وداع ِ من و تو خيره بُوَد چشم ِ رباب

خواندم از طرز ِ نگاهش كه منم دل دارم

 

خيز و نگذار كه ما را به اسيري ببرند

منكه از راهيِ بازار شدن بيزارم

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

گودال

           يا سيدنالغريب

نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو

نزدیک عصر، بود حرم بی‌پناهِ تو

 

از سینه‌ات زبانه کشید آتش ِ عطش

آئینه آب میشود از سوز ِ آهِ تو


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

                      يا مظلوم

رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست

عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست


در سرم هست از او طرح ِ سری خون‌آلود

من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا(ع)_مرثيه حضرت زينب كبري(س)

        وا حسيناه

تا كه او بيشتر نفس ميزد

بيشتر ميزدند زينب را


تيغشان مانده بود در گودال

با سپر ميزدند زينب را


يكنفر بود و يك بدن اما

صدنفر ميزدند زينب را


خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب

تا سحر ميزدند زينب را

(حسن لطفي)

اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود در غير اينصورت مديون هستيد

گودال

                يا عطشان

تو نيزه ميخوري تن من درد ميكشد

تو تشنه اي و من جگرم داد ميزند

هر وقت به قتلگاه تو نزديك ميشوم

اين شمر بد دهن به سرم داد ميزند

(شاعرش را نميشناسم)

اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود در غير اينصورت مديون هستيد

مرثيه سيدالشهدا(ع)

               سالار زينب (س)

تورا زدند نگفتم كه خواهري سخت است

مرا زدند تو گفتي برادري سخت است


چگونه شمر سرت را شكست من ديدم

به رويِ سينه يِ پاكت نشست من ديدم


هر آنچه داد زدم كه نبر رسيدم من

به خنده داد جوابم دگر بريدم من


هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست

هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست


همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد

ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد


مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار

مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار

(هاني امير فرجي)

گودال

           يا سيدنالغريب

هر نی فغان نای تو را در می آورد

آوای ربنای تو را در می آورد

 

با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار

دارد لباس های تو را در می آورد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

گودال

                 سالار زينب (س)

ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟

راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟

 

این چشم خیس و چادرخاکی ِ من که هست...

آشفته حال ِغسل وکفن می شوی چرا !؟


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

گودال

          يا مظلوم

می دود سمت دشتِ لب تشنه

بانویی از تبار دریاها

دست ها را گرفته روی سر

می رود تلِّ خاک را بالا


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

          سيدنالغريب

بي هوا نيزه اي به پهلو خورد

نفسش رفت و برنگشت اي واي

جلويِ خواهرش چهل تا نعل

از تن شاه ميگذشت اي واي

(هاني امير فرجي)

با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي"حامد جولازاده"

گودال

      سالار زينب (س)

اي كه شيب الخضيب افتادي

اي كه خد التريب افتادي

خواهرت زودتر بميرد كاش

تا نبيند غريب افتادي

(حامد جولازاده)

گودال

دوستان اگر اين شعر رو به صورت كامل داريد دريغ نكنيد

 

            يا سيدنالغريب

بر نيزه تكيه داد و سرش را بلند كرد    

زحمت كشيد و پلك ترش را بلند كرد

جبريل را تشر زد و فرمود جمع كن    

او هم ادب نمود و پرش را بلند كرد

از لايِ دست و پاي خلايق نگاه كرد     

 تا تل زينبيه سرش را بلند كرد

گفتا حسين هست، نفس ميكشد هنوز      

تيغ ِ دو پهلوي پدرش را بلند كرد

 

بر زانو ايستاد و سپس خورد بر زمين      

جانِ جهان به نيمه نفس خورد بر زمين...


(شاعرش را نميشناسم)

گودال

           يا مظلوم

جاي گريه حسين ميبيني

خون به چشمان خواهرت جاريست

وقت مغرب رسيده از گودال

همه رفتند شمر ول كن نيست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

        سالار زينب (س)

يكي با نيزه اش از پشت ميزد

يكي با چكمه و با مُشت ميزد

خودم ديدم سنانِ دائمُ الخَمر

حسينم را به قصد كشت ميزد

(رضا قرباني)

*با تشكر از نظر لطف برادران بزرگوارم عليرضا خاكساري و محمد هاشم مصطفوي

گودال

      يا سيدنالغريب 

ظاهراً جد اطهرش هم بود

پدرش بود مادرش هم بود

 

وقتی افتاد روی گونه ي راست

بین مقتل برادرش هم بود


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

     لايوم كيومك يا اباعبدالله

لشگر آن دم كه بر سرش ميريخت

همه اعضاي پيكرش ميريخت

 

سنگ از بس به صورتش ميخورد

لب و دندان اطهرش ميريخت


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

             سالار زينب (س)

مانند مادرم چقدر ميخورم زمين

تو خورده اي زمين ، من اگرميخورم زمين

 

تو بي كسم شدي و منم بي كست شدم

از تل تورا نديدم و دلواپست شدم

 

مانند دختران تو طاقت نداشتم

گفتي نيا به جان تو طاقت نداشتم

 

بي سر نباش و بي سروسامان نكن مرا

حالا كه آمدم تو پشيمان نكن مرا

 

با ديدن تو چنگ به مويم زدم حسين

بالا سر ِ تو كاش نمي آمدم حسين

 

پنجاه سال خواهري ام را چه ميكني؟

احساس هاي مادري ام را چه ميكني؟

 

وقتي كه پيكر تو زمين گير ِ نيزه هاست

زينب تمام زندگي اش زير ِ نيزه هاست

 

خواهر بميرد آه دگر دست و پا نزن

تنگ است جات مادرمان را صدا نزن

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر از سرور گرامي جناب آقاي"مهدي بوربوري"