مرثيه حضرت زهرا سلام الله عليها

               اي واي...

در پیچ ِ کوچه بود، که ولگرد ِ لعنتی...

با سنگ زد به آینه، بی درد ِ لعنتی

 

دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !

فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی»

 

خونت حلالِ خشم حسن می شود، برو

خونم به جوش آمده ، خون سرد ِ لعنتی

 

خط و نشان برای زنی خسته می کشی !؟

لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!

 

دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند

با مادرم چه کرد، کمردرد ِ لعنتی

(وحيد قاسمي)

مدح سيدالشهدا عليه السلام

     اميري حسينٌ و نعم الامير

اي خوش حساب مُزدِ مرا زودتر بده

بعد از دو ماه گريه چه شد كربلاي من؟!


من غُصه ی بهشت خدا را نمیخورم

جایی گرفته حضرت زهرا برای من


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت رقيه سلام الله عليها

         يا حضرت رقيه(س)

بالای ناقه موی مرا باد می کشید

پایین ناقه چکمه سرم داد می کشید

 

بالای ناقه زلف گره خورده داشتم

پایین ناقه چادر آزرده داشتم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا_مرثيه حضرت زينب كبري سلام الله عليها_شام

        الشام الشام الشام...

گفتم : كه كاخ مستي تان پايدار نيست

مردم لباس خاكي ما خنده دار نيست

مردان ما به نيزه و در كوچه هاي شهر

گرداندن زنان حرم افتخار نيست

اي بزدلان! ز بام به ما سنگ مي زنيد

در دستهاي بسته ي ما ذوالفقار نيست

در سختي و بلا به خدا تكيه مي كنيم

سر مي دهيم در ره او، اين شعار نيست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنيد

پاي سر بريده كه جاي قمار نيست!


خون گريه ميكني؟! به تو حق ميدهم عمو

ديگر وسط كشيده شده حرف آبرو


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح و مرثيه حضرت زينب كبري(س)

       امان از دل زينب(س)

باور نمی کنم سر بازار بردنت !

نامحرمان به مجلس اغیار بردنت

از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت

از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت

پای سفر نداشتی ای داغدار درد !

با یک سر بریده، به اصرار بردنت

پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها

با خاطراتی از در و دیوار بردنت

فهمیده بود شمر غرورت شکسته است

از سمت قتلگاه علمدار بردنت

تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...

در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت


در پیش گریه های تو این گریه ها کم است

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت زينب (س)_شام غريبان

      امان از دل زينب(س)

وایِ من خیمه ها به غارت رفت

گیسویی رویِ نی پریشان ماند

وسط چند خیمه سوزان

خواهری دل شکسته حیران ماند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

گودال

           يا سيدنالغريب

هر نی فغان نای تو را در می آورد

آوای ربنای تو را در می آورد

 

با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار

دارد لباس های تو را در می آورد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

گودال

                 سالار زينب (س)

ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟

راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟

 

این چشم خیس و چادرخاکی ِ من که هست...

آشفته حال ِغسل وکفن می شوی چرا !؟


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......

ادامه نوشته

مرثيه حضرت رقيه(س)

          يا حضرت رقيه(س)

نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید

به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید

 

چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید !

گریه ام را به حساب پدرم نگذارید


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح و مرثيه سيدالشهدا(ع)

           حي علي العزا

درعشق اقتدا به اويس قرن كنيم

اين ديده را ز اشك عقيق يمن كنيم

 

امسال هم تمام پس اندازگريه را

قسمت شده كه خرج سياهي زدن كنيم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح سيدالشهدا(ع)

             يا حسين(ع)

برای سینه زدن رخصتی بده آقا‏

به دست خسته ی من قدرتی بده آقا‏

 

شبیه سال گذشته دوباره آمده ام

برای خوب شدن فرصتی بده آقا‏


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)

       يا عبدالله بن الحسن(ع)

عمو رسيدم و ديدم؛ چقدر بلوا بود!

سر تصاحب عمامه ي تو دعوا بود

 

به سختي از وسط نيزه ها گذر كردم

هزار مرتبه شكر خدا كمي جا بود!


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت رقيه(س)

    يا حضرت رقيه(س)

السلام علیک یا عطشان

چه بلایی سر لبت آمد!؟

تا من و تو به وصل هم برسیم

جان به لبهای زینبت آمد


ادامه ي شعر در ادامه ي شعر....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا (ع)

            يا قتيل العبرات

همراه زخم های تنت گریه ام گرفت

از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت

 

با دیده های سرخ جگر مثل مادرم

هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت

 

جایی برای بوسه برادرم نیافتم

از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت

 

تا دیدم آن سواره ی ولگرد نیزه دار

بر تن نموده پیرُهنت ، گریه ام گرفت

 

وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک

یک بوریا شده کفنت ، گریه ام گرفت

(وحيد قاسمي)

بقيع

               بقیع

كاش ما هم كبوترت بودیم

آستان بوس محضرت بودیم

 

كاش با بال های خاكی مان

لااقل سایه گسترت بودیم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

            يا امام صادق(ع)

كشید بند طناب و شما زمین خوردی

شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی

 

تمام آینه ها ناگهان ترك خوردند

مگر چه قدر شما با صدا زمین خوردی؟


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

       يا امام صادق(ع)

گوشه ای از حرای حجره ی خویش

نیمه شبها،خدا خدا می کرد

طبق رسمی که ارث مادر بود

مردم شهر را دعا می کرد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

          يا امام صادق (ع)

پیربزرگ طایفه بود و کریم بود

در اعتلای نهضت جدش سهیم بود

 

مسندنشین کرسی تدریس علم ها

شایسته ی صفات حکیم وعلیم بود


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه امام صادق (ع)

             يا امام صادق(ع)

طنین هق هق بادو فغان کوچه ی سرد

 صدای خنده ی نحس سواره ای ولگرد

 

 دوباره روضه ی تلخ طناب و دست امام

 زمانه مثل علی با شما چه بد تا کرد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح حضرت زهرا(س)

                     يا زهرا (س)

ما فاطميان اهل خرابات بهشتيم

خاكيم ولى از خاك نجف روضه سرشتيم


گاهى شجر طيّبه گاهى شجر طور

گه اهل بهشتيم و گهى باغ بهشتيم


ما مزرعه ي گريه ي شبهاى على‏ايم

او آب به ما داد و كنون حاصل كشتيم


در عمر كم خويش فقط اشك فشانديم

يعنى كه در اين باديه جز نور نگشتيم


برما حرجى نيست اگر باده كشيديم

آن را كه در اين مدرسه گفتند نوشتيم

(وحيد قاسمي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                يا زهرا(س)

حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی

جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد

 

نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای

این کاسه های آب، توانت نمی دهد

 

دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش

آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد

 

تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم

شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد

 

دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است

از خواهش من است تکانت نمی دهد

(وحید قاسمی)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

مرثيه حضرت زهرا(س)

                  بانوي علي(ع)

بايد بري؛ نه ! محض رضاي خدا نگو
دق مي كنم بدون تو، اين جمله را نگو

زهرا بمان و زندگي ام را به هم نريز
سنگ صبور من! نرو از پيشم اي عزيز

باور نمي كنم كه دلم را تو بشكني
با رفتنت به زخم غرورم نمك زني

زهرا شب عروسي مان خاطرت كه هست؟
مهريه ي زلال و روان خاطرت كه هست؟


يادت كه هست قول و قراري كه داشتيم!؟
يك روح واحديم ؛ شعاري كه داشتيم

اي دل خوشي ِ زندگي ام! مي شود نري
از حال و روز من، كه شما با خبرتري

گريه نكن محدثه ، غمگين نكن مرا
با رفتنت غريب تر از اين نكن مرا

خاتون من! قلندر خوبي نبوده ام
من را ببخش؛ شوهر خوبي نبو ده ام

با درد ِ دنده هاي ِ شكسته جدال كن
تقصير دستِ بسته ي من شد حلال كن

دلگرمي علي! به نظر زود مي روي!؟
نه سال شد فقط ،چقدر زود مي روي!

بعد از تو فيض هاي خدايي نمي رسد
فرياد مرتضي كه به جايي نمي رسد

زهرا بمان و چهره ي غم را عبوس كن
زهرا بمان و زينب مان را عروس كن


غصه به كار دل گره ي كور مي زند
خيلي دلم براي حسن شور مي زند

زهرا نرو، كه بغض بدي در گلوي توست
دامادي حسين و حسن آرزوي توست

حالا كه اعتنا به قسم ها نمي كني
فكر حسين تشنه لبت را نمي كني!؟

ديدي كه رنگ از رخ مهتاب مي پرد
شبها حسين تشنه لب از خواب مي پرد

در باغ ميوه هاي دلت، سيب نوبر است
اين كربلايي از همه شان مادري تر است

حرف از سفر زدي و تبسم حرام شد
پيراهن حسين شنيدم تمام شد

باشد برو-قبول- علي بي پناه شد
باشد قرار بعدي مان قتلگاه شد

باشد برو كه كرببلا گريه مي كنيم
با هم كنار طشت طلا گريه مي كنيم

(وحيد قاسمي)

مدح و مرثيه حضرت زينب(س)

          يا زينب كبري (س)

در واژه های شعر تو دیدم  وقار را

حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را


با تیغ خطبه ، فاتح صفین كوفه ای

مولا سپرده دست شما ذوالفقار را


در اوج بیكران خودت مست می كِشی

هفتاد و دو ستاره ي دنباله دار را


درس حجاب می دهد این آستین شرم

معنا كنید روسری وصله دار را


با واژه های «هیزم» و «مسمار» و «شعله ها»

 آتش زنید مستمع بی قرار را


خانم اگر اشاره به طشت طلا كنید

خون گریه می كنیم خزان تا بهار را


چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است

دیدی كنار طشت، بساط  قمار را


زینب كجا و مجلس نامحرمان كجا!

از دست داده ام به خدا اختیار را


این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفته ای

بر روی دست پیرهن شهریار را


اكسیر اشك روضه تان مس طلا كند

وقتش رسیده است بسنجی عیار را
(وحيد قاسمي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

           مادر حسين

دم آخر وصیتی دارم

ای علی جان به خاطرت بسپار

نیمه شبها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار

 

*****


بار سنگین این وصیت را
از سر شانه ها ی من بردار

قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار

*****


گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین

با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین

*****


کفنش را به زینبم دادم
حرف های نگفته را گفتم

چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم

*****


گفتمش میوه دلم زینب
کربلا باش یار و یاور او

ظهر روز دهم به نیت من
بوسه ای زن به زیر حنجر او

*****


وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا

صبر کن دختر عقیله ی من
قهرمان بزرگ کرببلا
)
وحید قاسمی(

حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)

       دلاور حسن(ع)

پا برهنه شد و به میدان زد

داد میزد عمو رسیدم من

دست من هست پس نبُر دیگر

تیغِ زیر گلو ....رسیدم من

**

تا بیایم غریب لب تشنه

با خدا دردِ دل مُفصَّل کن

با مناجات گوشه ی گودال

نیزه ها را کمی معطّل کن

**

چه قدر دیر آمدم تیغی

 بوسه بر دست مهربانم زد

قاری خوش صدای آل الله

چه کسی نیزه بر دهانت زد

**

چند خط شکسته ی مُمتَدّ

شکل زخم عمیق پیشانی

بی علمدار بودن خیمه

علت اصلی پریشانی

(وحيد قاسمي)

((باتشكر از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))

مرثيه حضرت رقيه(س)

            يا رقيه (س)

قافله رفته بود و من بيهوش

روي شن زارهاي تفتيده

ماه با هر ستاره اي مي گفت:

بي صدا باش! تازه خوابيده

*****

قافله رفته بود و در خوابم

عطر شهر مدينه پيچيده

خواب ديدم پدر ز باغ فدك

سيب سرخي براي من چيده

*****

قافله رفته بود و من بي جان

پشت يك بوته خار خشكيده

بر وجودم سياهي صحرا

بذر ترس و هراس پاشيده

*****

قافله رفته بود و من تنها

مضطرب، ناتوان ز فريادي

ماه گفت اي رقيه چيزي نيست

خواب بودي ز ناقه افتادي

*****

قافله رفته بود و دلتنگي

قلب من را دوباره رنجانده

باد در گوش ماه ديدم گفت:

طفلكي باز هم كه جامانده

*****

قافله رفته بود و تاول ها

مانعي در دويدنم بودند

خستگي،تشنگي،تب بالا

سد راه رسيدنم بودند

******

قافله رفته بود و مي ديدم

مي رسد يك غريبه از آن دور

ديدمش-سايه اي هلالي شكل-

چهره اش محو هاله ای از نور

*****

ازنفس هاي تند و بي وقفه

وحشت و اضطراب حاكي بود

ديدم او را زني كه تنها بود

چادرش مثل عمه خاكي بود

*****

بغض راه گلوي من را بست

گفتمش من يتيم و تنهايم

بغض زن زودتر شكست و گفت:

دخترم،مادر تو زهرايم

***************

ز بس که طعنه از هرکس شنیدم

که از این زندگی کردن بریدم


لباسم پاره بود و بین کوچه

ز دختر ها خجالت میکشیدم

*****

من غرورم جریحه دار شده

شاکی از دست ساربان هستم


کعب نی ها مدام میگویند

دست و پا گیر کاروان هستم

*****

دختر حرمله چه مغرور است

به من از بام دست تکان میداد


او خبر دار شده یتیم شده ام

پدرش را به من نشان میداد

(وحيد قاسمي)


امام زمان(عج)

      اللهم عجل لوليك الفرج

دارد زمان آمدنت دیر می شود

دارد جوان سینه زنت پیر می شود



وقتی به نامه عملم خیره می شوی

اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود



کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار

در دام چشم های تو تسخیر می شود؟



این کشتی شکسته ی طوفان معصیت

با ذوق دست توست که تعمیر می شود



حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه

با حلقه های زلف تو درگیر می شود



در قطره های اشک قنوت شب شما

عکس ضریح گمشده تکثیر می شود



تاثير گریه های غریبانه ی شماست

دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود

(وحید قاسمی)

مدح حضرت زينب (س)

                 يا زينب كبري

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم

 مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم

 

 بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست

 عمریست مور ملک سلیمان زینبیم

 

 ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد

 شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

 

 پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد

 ما قوم دربه در شده،سلمان زینبیم

 

 ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند

 فرموده کردگار:که از آن زینبیم

 

 ما مثل زلف نیزه نشینان قافله

 از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

 

 جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما

 کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

 

 در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد

 حیران و مات عصمت و ایمان زینبیم

 

 با خیمه های سوخته معجر درست کرد

 مبهوت ابتکار درخشان زینبیم

(وحيد قاسمي)

((باتشكرفراوان از برادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))

مدح سيدالشهدا(ع)

             از سهم الارث....

خسته شدم بریده ام آقا شتاب کن

یا انتخاب کن بخرم یا جواب کن


برگشتنم همان و فنا گشتنم همان

هرچه پل است پشت سر من خراب کن


رویم سیاه روز قیامت به جای من

بنشین و با خدا تو حساب و کتاب کن


نام مرا عزیز، میندازی از قلم

لطفی کن و بهشت حضور و غیاب کن


چله نشین میکده ی روضه ام کن و

این غوره های اشک مرا هم شراب کن


محشر وبال گردن تانم حلال کن

دست مرا بگیر و دوباره ثواب کن


در این بساط گریه مرا سیر می کند

آتش بزن بیا جگرم را کباب کن


حالا که خرج کرب و بلایم به پای توست

از سهم الارث مادری خود حساب کن

(وحيد قاسمي)

مرثيه حضرت رقيه(س)

                                 ياحضرت رقيه(س)

دیــگـر نـشـانـی نـمـانــده،از گـیــسـوان بــلنــدم

بـا ایـنـکه مـویـی نـــدارم،بـــر چــادرم پـایـبــنــدم


بـــردنــد مــا را اسـیــری،از راهــهـــای کــویــری

روحــم کــنار تـنـت مـانـد،از کــربــلا دل نــکـنــدم


دسـتـم هـمیـشـه دخـیـل،دیـوار یـا دسـت عـمه

در خردسالی پـدر جان،حس می کنم سالمـندم!


نـه مرهـمـی نــه دوایـی،زخــم عـمـیـق سـرت را

بـا مـعـجـر پــارۀ خـود،ای کــاش مـی شـد بـبـنـدم


در پاسـخ خــنـده تــو،اشــک اسـت تـنــها جـوابــم

خـیـلی خـجالـت کشـم چـون،دنـدان نـدارم بـخنـدم

(وحید قاسمی)

((باتشكرفراوان از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال شعر))