مدح و مرثيه حضرت زينب كبري(س)

       امان از دل زينب(س)

باور نمی کنم سر بازار بردنت !

نامحرمان به مجلس اغیار بردنت

از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت

از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت

پای سفر نداشتی ای داغدار درد !

با یک سر بریده، به اصرار بردنت

پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها

با خاطراتی از در و دیوار بردنت

فهمیده بود شمر غرورت شکسته است

از سمت قتلگاه علمدار بردنت

تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...

در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت


در پیش گریه های تو این گریه ها کم است

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا(ع)_گودال

         سالار زينب (س)

ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد

زیر ِخروار ِنی و سنگ تنت پنهان شد

 

بسکه مبهوتِ جمال اَحَدیّت بودی

که در آوردنِ پیراهن تو آسان شد

 

چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت ، گوئی

گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد

 

نعل تازه به سُم ِ اسب زدن فکر که بود؟

که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد

 

آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما

که به بازار ِ طلا نرخ طلا ارزان شد

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

مرثيه سيدالشهدا(ع)_وداع

               مهلاً مهلا...

مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو

ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو

 

تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام

از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو

 

از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین

میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو

 

حالا که می روی کمی آهسته تر برو

آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو

 

طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود

بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو

 

لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم

این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو

 

((از آب هم مضایغه کردند کوفیان))

ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو

 

باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟

هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

مرثيه قمر بني هاشم(ع)

    يا كاشف الكرب عن وجه الحسين(ع)

گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است

نگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است

 

قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:

بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است

 

داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی

بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است

 

دست از جنگ کشیدند و به من میخندند

تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است

 

نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!!

چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است

 

پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن

که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است

 

علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو

مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟!

 

به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند

قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است

 

اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد

گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است

 

تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم

دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است

 

وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار

که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

مرثيه سيدالشهدا(ع)_مرثيه حضرت زينب كبري(س)_اربعين

           سالار زينب(س)

حالا فقط به پيرُهنش فكر ميكنم

ميسوزم و به سوختنش فكر ميكنم

دارم به دست و پا زدنش فكر ميكنم

بسكه به نيزه و دهنش فكر ميكنم ...

 

با روضه ي برادرم از هوش ميروم

با ضجه هايِ مادرم از هوش ميروم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه سيدالشهدا(ع)_وداع با پيكر مطهر سيدالشهدا(ع)

           سالار زينب(س)

اينهمه راه دويدم به سوي دلدارم

به اميدي كه در اين دشت برادر دارم

 

تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم

فكر ِ همراهيِ با شمر دهد آزارم

 

يك عبا داشتي و خرج علي اكبر شد

با چه از روي زمين جسم تورا بردارم

 

به وداع ِ من و تو خيره بُوَد چشم ِ رباب

خواندم از طرز ِ نگاهش كه منم دل دارم

 

خيز و نگذار كه ما را به اسيري ببرند

منكه از راهيِ بازار شدن بيزارم

(سعيد خرازي)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سعيد محمود"

مرثيه حضرت رقيه(س)

        يا حضرت رقيه(س)

عمه از اتفاق بدي زجر ميكشد

از غُصه هاي بي عددي زجر ميكشد


وقت اذان به يادِ تو كه بر سر ِ علي

فرياد ميزدي ولدي زجر ميكشد


دارد هنوز پهلوي دردانه ات پدر

از بعدِ خوردن لگدي زجر ميكشد


ما زجر ميكشيم ز بس زجر ميزند

موي مرا تو شانه زدي زجر ميكشد


از تازيانه خوردن ما عمه زخمي است

يعني به جا مردن ما عمه زخمي است

(شاعرش را نميشناسم)

مدح سيدالشهدا(ع)

        يا رحمت الله واسعه

يك سال را به خاطر يك ماه زنده ايم

دنياي ما بدون مُحَرَم نميشود

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي"جواد خراشاديزاده"

مدح سيدالشهدا(ع)

            يا قتيل العبرات

روح ِ پدرم شاد که میگفت به من:

خوش باد دَمی که دیده آید به سخن

عمری به زبانِ بی زبانی چون اشک

یک چشم حسین گفت و یک چشم حسن

(سعيد حداديان)

مدح سيدالشهدا(ع)

                 يا مظلوم

ماشیعه زاده ایم و همین اعتبار ماست

در راه دوست دادن جان افتخار ماست

 

هرگز به زیر بیرق دشمن نمی رویم

تا پرچم عزای حسینی کنار ماست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته