مدح و مرثيه امام حسن مجتبي عليه السلام
يا امام حسن(ع)
كَرَم كنار ِ كريميِّ تو كم آورده
به پيشگاه تو درياي غم نم آورده
نبوده داغ تو كمتر ز داغ عاشورا
خدا ميانِ صَفَر يك مُحَرَم آورده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام حسن(ع)
كَرَم كنار ِ كريميِّ تو كم آورده
به پيشگاه تو درياي غم نم آورده
نبوده داغ تو كمتر ز داغ عاشورا
خدا ميانِ صَفَر يك مُحَرَم آورده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا علي ابن الحسين(ع)
با سوز ِ قلبِ پاره پاره گریه میکردی
با چشم های پُر ستاره گریه میکردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره گریه میکردی
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا سيدنالغريب
نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو
نزدیک عصر، بود حرم بیپناهِ تو
از سینهات زبانه کشید آتش ِ عطش
آئینه آب میشود از سوز ِ آهِ تو
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
ابتاه يا حسين(ع)
زود میپیچد به هر سو بویِ مویِ سوخته
بر مشامم ميرسد هر لحظه بویِ سوخته
رَدّی از سیلی نمیماند به رویِ آفتاب
محو میگردد کبودیهایِ رویِ سوخته
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل رباب (س)
بیتابم و باز حرف صبر آمده است
تو رفتی و آه... تازه ابر آمده است
انگار به کشتن ِ تو راضی نشده
با نیزه برای نبش ِ قبر آمده است
(محمد رسولي)
با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سيد باقر سيدي زاده"
يا قاسم ابن الحسن (ع)
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
بُنَيَّ ، بُنَيَّ ، بُنَيَّ...
چه شبی میگذر در دلِ پنهانِ تنور
سر ِ خورشید شده گرمی ِ دُکانِ تنور
این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد؟!
این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور؟!
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
شبه پيمبر
چشم ِ تو حیثیتِ دریا و جیحون ریخته
بس که جذابیّتِ از این رویِ گلگون ریخته
با ظرافت، لحظه يِ خلق ِ تو دستان خدا
هر هنر که داشته از چنته بیرون ریخته
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قاسم ابن الحسن(ع)
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت علي اكبر(ع)
تپش ِ نبض ِ جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان افتاده
دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قمر العشيره
جلوه کن در دلِ شب صورت مهتاب بکش
خَم بیانداز به ابرویت و محراب بکش
فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را
عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
دخيل يا ابالفضل(ع)
آینه آینه آب است که افتاد، شکست
موج در حالِ شتاب است که افتاد، شکست
چه صدایی ست که از خیمه به صحرا پیچید؟!
دلِ یک خانه خراب است که افتاد، شکست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر ِ تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا صاحب الزمان(عج)
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت
تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت...
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب (س)
قصه شروع میشود از پشتبامها
از سنگها و هلهلهها، انتقامها
این داستان، ز بدر و احد آب میخورد
این کینهای ست کهنه شده در نیامها
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا امام رضا(ع)
عشق رسوايي محض است كه حاشا نشود
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم
هر كسي دربه در خانه ي ليلا نشود
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....