مدح حضرت زينب(س)

        يا زينب كبري (س)

اي پرچم كربلا به دوشت زينب

قربانِ تو و خَشم و خروشت زينب

تا مويِ سرت سپيد شد از غم ِ دوست

شد كعبه ي دل سياه پوشت زينب

(علي موسوي گرمارودي)

مدح حضرت زينب(س)

       يا زينب كبري(س)

دل گرفتار بلاي زينب است

تا قيامت مبتلاي زينب است

 

او خودش ثاراللهي در پرده است

پس خدا هم خونبهايِ زينب است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح سيدالشهدا(ع)

               نعم الامير

ز کودکی در ِ این خانه کار می کردم

به نوکری حسین افتخار می کردم

اگر خدا به تن من هزار جان می داد

برای حضرت زینب نثار می کردم

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"محمدرضا سليماني"

مدح حضرت زينب(س)

           يا زينب كبري(س)

براي بارش رحمت خدا خدا كافي ست

براي عشق و جنون شهر كربلا كافي ست

براي بي خردان زرق و برق اين عالم

غبار چادر زينب براي ما كافي ست

(عليرضا خاكساري)

مدح و مرثيه حضرت زينب(س)

       يا زينب كبري(س)

مادر دهر نزائيد و نخواهد زائيد

آنكه را از سر اين آينه معجر بكشد

(علي اكبر لطيفيان)

با تشكر از سرور عزيزم جناب آقاي "هادي وصال"

مدح حضرت زينب (س)

                 يا زينب كبري
ستر ناموس نبوت چون حجاب زینب است
مُحتَجَب لفظ حجاب از احتجاب زینب است

دانش آموز علی و خواهر ناموس دین
کی دهد معجر ز سر؟ قرآن کتاب زینب است

از مزارش گر صدای سوز وسازی بشنوی
آن صدای سوزش قلب کباب زینب است

جامه ي یاران سیاه و محفل و پرچم سیاه
آری آری این سیاهی یادگار زینب است

از میان تربتش بوی حسین آید برون
کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است

(استاد حسيني"سعدي زمان")

ميلاد حضرت زينب(س)

       يا زينب كبري (س)

با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را

مطلاطم شده ديدند دل دريا را

گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد

مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را

چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين

شور مي داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسي برد دل ليلا را

بين آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد

عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را


زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد

زينب حضرت ارباب به دنيا آمد


چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست

عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست

حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست

مادري کرد براي سه امامش زينب

پس ولايت به پرستاري او پا برجاست

سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست


بهترين خوبترين خواهر دنيا آمد

حضرت فاطمه ي ديگر دنيا آمد

(مسعود اصلاني)

مدح و مرثيه حضرت زينب(س)

           يازينب كبري (س)

روشن گر است ناله ي پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها


روشن تر است از همه ي روزها شبش

شب دیدنی ست جلوه ي شب زنده دارها


خاک رهش بلند که شد ، تربتش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها


این است معجزش که دمی معجزه نکرد

از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها


این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیر بارها


یک ذره از تلألؤ خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه ي پروردگارها


این دشت با اراده ي زینب اداره شد

در دست جبر اوست همه اختیارها


زینب سواره است، اگرچه پیاده است

این ها پیاده اند، همین ها، سوارها


وا کرده است فکر کنم بال خویش را

بیهوده نیست این همه گرد و غبارها


آهش تمام لشگریان را مچاله کرد

از او گرفته اند ، نسب ذوالفقارها


گیسو اگر شتاب کند گیر می کند

یعنی به نفع نیست همیشه فرارها

(علی اکبر لطیفیان)

مدح و مرثيه حضرت زينب(س)

          يا زينب كبري (س)

در واژه های شعر تو دیدم  وقار را

حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را


با تیغ خطبه ، فاتح صفین كوفه ای

مولا سپرده دست شما ذوالفقار را


در اوج بیكران خودت مست می كِشی

هفتاد و دو ستاره ي دنباله دار را


درس حجاب می دهد این آستین شرم

معنا كنید روسری وصله دار را


با واژه های «هیزم» و «مسمار» و «شعله ها»

 آتش زنید مستمع بی قرار را


خانم اگر اشاره به طشت طلا كنید

خون گریه می كنیم خزان تا بهار را


چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است

دیدی كنار طشت، بساط  قمار را


زینب كجا و مجلس نامحرمان كجا!

از دست داده ام به خدا اختیار را


این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفته ای

بر روی دست پیرهن شهریار را


اكسیر اشك روضه تان مس طلا كند

وقتش رسیده است بسنجی عیار را
(وحيد قاسمي)

ميلاد حضرت زينب(س)

            يا زينب كبري (س)

شمع محبته آْلشاندور منيم آقام

گلسون قباقه تز باريشاندور منيم آقام


شمع وفاني عاشق صادق آلشديرار

ناز ايلسه حسين سنه زينب باريشديرار

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

                 يا زينب كبري (س)

اي رهه وصلت آختاران ، سالما اوزون مشِقَتَه

قُوي قدم عشقي ياريلن دايره محبته

اوپ گوزل آستانَسين چات درجات رفعَتَه

زينبيه عرض ايله خانم يولْلا مني زيارته

چونكه برات كربلا زينبين اللرينده دي

(استاد كلامي زنجاني)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

                    يا زينب كبري (س)

عالم ايجاده چون مهر درخشان گلدي زينب

صحنه ي ايثار زهرا تك خرامان گلدي زينب


گلدي زينب تا فراموش اولماسون آداب زهرا

گلدي زينب ذكردن بوش قالماسون محراب زهرا

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

              يا زينب كبري (س)

امشب كه كند فخر به شبهاي دگر

آورده فلك اختر زيباي دگر

اين زينب كبري است؟به دامان علي

يا ختم رسل گرفته زهراي دگر

*******

كوثر به ظهور گوهري آوردست

زهراي بتول دختري آوردست

تا در غم كربلا كند مادريش

از بهر حسين خواهري آوردست

*********

اي عقل و خرد ماتِ مقامت زينب

وي همچو علي نُطق كلامت زينب

در قدر شرافتت همين بس كه خدا

زد سكه ي زِينِ اَب به نامت زينب

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

      يا زينب كبري (س)

آسمان از ستاره لبریز است

آخر عمر فصل پاییز است


امشب از ذهن شاعرت بی بی

غزلی آمده که ناچیز است:


وقت بد مستی زحل آمد

اول مثنوی ، غزل آمد


عید نوروز ما مبارک شد

نو بهاری در این محل آمد


شب عیدی خدا چه عیدی داد!

عید "اهلا من العسل" آمد


ماهی قرمزی که در تنگ است

برج حوت است و در حَمَل آمد


بین آغوش ساقی کوثر

ساغری ناب و لم یزل آمد


آمد و بهر مردی زن ها

تا ابد اسوه و مَثل آمد


غزل امشب هوای روضه گرفت!

یادم آمد که روی تل آمد


هم زمان با صدای وااُماش

سوت و طبل و کف و کتل آمد...

(سروده ي دوست گرامي علي كاوند)

ميلاد زينب كبري (س)

                يا علي (ع)

اي دست خدا و فوق هر دست علي

اي رشته ي كائنات در دست علي


دست من و دامنت كه امروز تورا

قنداقه ي زينب است در دست علي

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر از برادرگرامي جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

        يا زينب كبري (س)

          سرشار از ترانه ي يك رود جاري ام

امروز در نهايت امّيدواري ام

 

احساس ميكنم كه به دريا بدل شدم

احساس ميكنم كه بر اين خاك جاري ام

 

يك لحظه شادمانم و يك لحظه غرق اشك

لبخند ناگهاني ابر بهاري ام

 

با دست خالي آمده ام محضر شما

رحمي كنيد بر من و بر اين نداري ام

 

دست دلم دخيل پر چادر شماست

بانو چه ديدني است من و بي قراري ام

 

يك عمر دوستدار حسين تو بوده ام

حتماً به اين دليل تو هم دوست داري ام

 

فاني ولي به لطف شما جاودانه ايم

خدمتگزار بانوي اين آستانه ايم

 

از روشناي عرش طلوعي دگر رسيد

حوريه اي دوباره به شكل بشر رسيد

 

اين بار چندم است كه در باغ اهل بيت

طوباي فاطمیِّ علي را ثمر رسيد

 

بانو تو آمدي و به شام سياه ما

از فيض گام هاي تو نور سحر رسيد

 

امشب خود خدا به علي هديه ميدهد

تو آمدي و زينت قلب پدر رسيد

 

تو آمدي كه دور برادر بگردي و

اينگونه شد مدار فلك را قمر رسيد

 

تو آمدي به خاطر تنهايي حسين

يعني براي كرب و بلا همسفر رسيد

 

ما با حسين شور تماشا گرفته ايم

امشب ميان زينبيون جا گرفته ايم

 

خورشيد صبح گاهي بامت حسين بود

بعد از دو هفته ماه تمامت حسين بود

 

هر دفعه كه برادرت از راه ميرسيد

از فرط شور و شوق سلامت حسين بود

 

يك راستاي نور وجوده تو زينب است

نوري كه در مسير امامت حسين بود

 

ساده ترش شد اينكه نوشتيم زينب و

ديديم در حقيقتِ نامت حسين بود

 

در ذیل خطبه های فصیحت مورخان

آورده اند تکه کلامت حسین بود

 

در خانواده اي كه واژه ي برخاستن علي است

از كودكي تو ذكر قيامت حسين بود

 

خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین

نادیده ام برادر و خواهر در عالمین

 

حتي اگر كه مدح تو را صد كتاب كرد

كي ميشود فضائل تان را حساب كرد

 

چشم من آن گلي كه به حسرت شكفته است

بايد به لطف گام تو گل را گلاب كرد

 

حتي بيان نام تو اعجاز ميكند

اين اسم سيئات مرا هم ثواب كرد

 

هر حاجتي كه پيش خداوند برده ام

گفتم به حق زينب و او مستجاب كرد

 

آيينه ي تمام قد حجب فاطمه

خورشيد را طلوع رخت در نقاب كرد

 

اي خواهر كريم مدينه فقير را

يك گوشه از كرامتت عالي جناب كرد

 

تو آسمان تريني و بالا تر از تو نيست

اي خانمي كه هيچكس آقاتر از تو نيست

 

اي لحن خطبه هاي تو شيواتر از همه

مضمون جمله هاي تو گوياتر از همه

 

تعريف داغ در نظرت جور ديگري ست

اي كربلا به چشم تو زيباتر از همه

 

حتماً تمام واقعه را خوب ديده اي

ظهري كه بود جاي تو بالاتر از همه

 

اما كسي نديد كه نفرين كني چرا

اي آن كه ربناي تو گيراتر از همه

 

ظهري كه سي هزار نفر بود و يك نفر

افتاده بود زخمي و تنهاتر از همه

 

ظهري كه در هجوم به گودال تير و تيغ

پيچيده مي شدند و معماتر از همه....

 

....اين بود كه تنش به چه جرمي كفن نداشت

بر روي خاك بود و سري در بدن نداشت

 

شاید که ارث تو پیغمبری نبود

در شام و کوفه روی تو خاکستری نبود

 

پس هاله ي نور تو آنجا چه کاره بود؟

راوی دروغ گفته سرت معجری نبود

 

بانو قسم به خون دهان برادرت

بزم شراب جای چنین خواهری نبود

 

با تو بنای گریه و زاری نداشتم

اما اگر که مادرتان بستری نبود

 

امروز با نفس زدنش خون نمی گریست

دیروز اگر جسارت میخ در نبود

 

جاری شده ست خون دل از دیده ترم

آمد دوباره فاطمیه و ای وای مادرم

(حسین رستمی)

 

مدح و مرثيه حضرت زينب(س)

     قدم استوار

قدم استوار يا زينب

عزت و افتخار يا زينب


سمبل اقتدار يا زينب

نوحه ي گريه دار يا زينب


عمه ي پير و قدكمان زينب

غصه ي صاحب الزمان زينب


از خدا پر تهي ز من زينب

مرتضايي به شكل زن زينب


هم حسين است و هم حسن زينب

كعبه ي غصه و محن زينب


با وقارش پيمبري كرده

مثل زهرا چه محشري كرده


دختر اول امام علي

داده اش اختيار تام علي


كربلا فاطمه است و شام علي

لب اگر وا كند تمام علي


كوفه را بس كه زير و رو كرده است

مانده ام خانم است يا مرد است


كربلا غير او مدار نداشت

مثل زينب به غم دچار نداشت


گرچه غير از دو چشم تار نداشت

به كسي جز حسين كار نداشت


پلك زد ديد نور عينش نيست

عشق ديرينه اش حسينش نيست


كربلايي كه باورش را برد

بال پرواز بپرش را برد


قاسم و عون و اكبرش را برد

احترامات معجرش را برد


بي ابالفضل و بي مبارز شد

بي ابالفضل و بي محافظ شد


كربلايي كه قامتش خم شد

نصف روزي كه غم دمادم شد


ترس يك چيز داشت آن هم شد

بدني پيش چشم او كم شد


مركبي پر ز زخم خون يال است

تشنه اي روي خاك گودال است


روي تلّ ناله زد دگر نزنيد

به زمين خورده بر كمر نزنيد


نيزه از پشت بي خبر نزنيد

از پس و پيش آنقدر نزنيد


ذره اي رحم دخترش اينجاست

...........

(حبيب نيازي)

مدح حضرت زينب (س)

                  يا زينب كبري(س)

کربلا شهريست اي دل شهريارش زينب است

اعتبارش از حسين و اقتدارش زينب است


نام زينب با حسين حک گشته در ايوان دل

دل که شد بيت الحسين نقش ونگارش زينب است


شيعه دارد در دلش يکتا کتاب قيمتي

ناشرش باشد حسين ، آموزگارش زينب است


هرکه نازد بر کسي زينب بنازد بر حسين

جان زهرا اين حسين دار و ندارش زينب است

(ابراهيم صاحبي)

باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

ميلاد حضرت زينب(س)

                يازينب كبري(س)

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...



... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم  

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس 

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود 

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است 

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود 

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است 

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود 

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد 

دلداده های رزم نمایان زینبیم

                                                              

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

  

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفاییش

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

او آمده که خواهریش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند 

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود 

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

!دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

جز تو کسی که "زینت بابا" نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان 

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست 

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

 یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

  

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی 

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری 

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی 

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است 

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی 

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای 

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

  با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

  

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند 

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین 

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای 

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست 

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین 

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند 

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است 

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای 

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

  

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

 

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

 

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

 

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

 

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

 

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

 

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

(سروده ي دوست گرامي محمد فردوسي)

ميلاد حضرت زينب(س)

          يا زينب كبري (س)

کوری چشم دشمن آل پیمبری

نسلش ادامه یافته از فیض دختری

 

نسلی که بهتر است بگویند شاعران

مِن بعد از این قبیله سادات مادری

 

موضوع بعد روحی این خانواده است

دیگر چه فرق میکند ابعاد پیکری

 

یک وقت جلوه میکند از باطن زنی

یک وقت ابوالعجائبی از جنس حیدری

 

تا گوش جان به عزت این قوم بسپریم

باید برای روح الأمین ساخت منبری

 

شبنم کجا و ظرفیت درک آفتاب

دریا کجا و کاسه ي وارونه ی حباب

 

زینب همان کسی است که وقت رسیدنش

از عرش جبرئیل هم آمد به دیدنش

 

با خلقتش خدا به تمام فرشتگان

همواره فخر میکند از آفریدنش

 

قنداقه اش بغل به بغل میرود ولی

آغوش کیست منظره ي آرمیدنش

 

انگیزه ای به نام حسین آفریده شد

بعداً وِرا به ورطه دنیا کشیدنش

 

ما که دلیل بهتری از این نیافتیم

سخت است از حسین دل بریدنش

 

آخر دعای حضرت زهرا نتیجه داد

بار دگر خدا به محمد خدیجه داد

 

اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما

پوشیدگی کجاست به جز محضر شما

 

تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟

جز حضرت خدیجه و جز مادر شما

 

بانو قسم به جان حسینت بهشتی است

هرکس شود کنیز شما نوکر شما

 

تفسیر آیه های خدا موج میزند

در برکه های منظره باور شما

 

وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل...

....هم استفاده میکند از منبر شما

 

ما فهممان به درک شما قد نمیدهد

توحید هم اجازه در آن حد نمیدهد

 

خورشیدها مقابل تان مثل شبنم اند

اصلاً زیادها همه پیش شما کم اند

 

بانو برای خاک قدم هایتان شدن

تنها فرشتگان خداوند محرم اند

 

این اسم های آمده از جانب خدا

زینب حسن حسین همان اسم اعظم اند

 

خون حسین صلح حسن صبر زینبی

ارکان استواری قیام محرم اند

 

صد مرده زنده میشود اما به اذن تو

با یا حسین توست که در صور میدمند

 

عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام

معنای عشق زینب کبری ست والسلام

 

آنکه مرا برای غلامی خریده است

از ما بقی خاک شما آفریده است

 

بانو نگاه کن چقدر خوب دست حق

عکس تو را به نگاهم کشیده است

 

از لحظه ولادت تو شیر مادرت

با طعم یاعلی به دهانت چکیده است

 

با گریه تا محله سادات هاشمی

امشب گدای شهر مدینه دویده است

 

از خانه علی به همه کوچه های شهر

بوی غذای نذری زهرا رسیده است

 

امشب نگاه من به در خانه شماست

روزی من به دست کریمانه شماست

 

سخت است پا به عرصه دلبر گذاشتن

سخت است واژه بر خط دفتر گذاشتن

 

وقتی سری بریده شد امکان پذیر نیست

آن را به روی دامن مادر گذاشتن

 

در پیش چشم هرزه ي نامحرمان دشت

سخت است بوسه بر رگ حنجر گذاشتن

 

جسم تو رفت با سرش اما چه سخت بود

جان را کنار جسم برادر گذاشتن

 

تصویرهایی است که هرگز نمیشوند

گاهی به جاش صحنه دیگر گذاشتن

 

تصویر دست و پا زدن از خاطرت نرفت

تصویر نیزه و دهن از خاطرت نرفت

(شاعرش را نميشناسم)

برگرفته از وبلاگ شعر شاعر

مدح حضرت زينب (س)

                 يا زينب كبري

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم

 مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم

 

 بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست

 عمریست مور ملک سلیمان زینبیم

 

 ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد

 شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

 

 پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد

 ما قوم دربه در شده،سلمان زینبیم

 

 ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند

 فرموده کردگار:که از آن زینبیم

 

 ما مثل زلف نیزه نشینان قافله

 از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

 

 جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما

 کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

 

 در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد

 حیران و مات عصمت و ایمان زینبیم

 

 با خیمه های سوخته معجر درست کرد

 مبهوت ابتکار درخشان زینبیم

(وحيد قاسمي)

((باتشكرفراوان از برادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))

ميلاد حضرت زينب(س)

           يا زينب كبري

آسمان را ستاره باران کن

آمده آسمانی از خورشید


باز هم لطف حق تجلی یافت

آمده آیه هایی از توحید


می توان نذز این قدم هایش

دسته گل های یاس را پاشید


می شود خاک درگهش باشیم

می توان خاک پاش را بوسید


می توان جلوه های زهرا را

در صفات خدایی او دید


می توان عطر جنّت حق را

از قنوت نماز او بوئید


می توان وصف صبر او را هم

روی کاغذ شبیه کوه کشید


تا در این خانه خانمی شده بود

چشم همسایه ، سایه اش که ندید


او علمدار عصر عاشوراست

نرگس آسمانی زهراست


آسمان آسمان نگاهش نور

آمده آسمانی از رحمت


آمده اسوه ی رشادت ها

اسوه ی پاک دامنی ، عفّت


مظهر روشنایی و نور و

با حیا و حجاب و با عزّت


از کلامش چه می توان گفتن

چقَدَر با نفوذ و با قدرت


بسته دل بر حسین و بر حسن و

علوی خوی و فاطمی شوکت


در مدال الهی ثقلین

نام او هم ردیف با عترت


کم ندارد که دیگر او چیزی

از مقام الهی عصمت


گفته همچون حسین او ، هیهات

که دهد تن به خواری و ذلت


اوست رمز دعا برای فرج

رمز پایان دهنده ی غیبت

(وحيد محمدي)

 

ميلاد حضرت زينب(س)

                      يا زينب كبري

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
امشب که از نسیم حضوری لبالب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است

امشب شب ملیکه دادار زینب است

**

این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است
این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعله نگهی عاشقانه است
از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است

عالم محیط و نقطه پرگار زینب است

**

سّری رسید و معنی ام‌الکتاب شد
نوری دمید و قبله هر آفتاب شد
چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
زهراست این که در دل گهواره قاب شد

امشب تمام گرمی بازار زینب است

**

بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت
از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت

تصویر جلوه‌های خداوار زینب است

**

این کیست این که سجده کند عشق در برش
این کیست این که سینه درند در برابرش
این کیست این که از جلوات مطهرش
عالم نبود غیر غباری ز محضرش
فرموده است از برکاتش برادرش

آئینه‌دار حیدر کرار زینب است

**

تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت
تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت
در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت
بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهرا(س) ادامه داشت

خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است

**
سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست
تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست
تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست
آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست

از کربلا بپرس علمدار زینب است

**
سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش
بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش
سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش
بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش
سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش

تا روز حشر کعبه ایثار زینب است

**
شمس حجاب گنبد دوار زینب است
بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است
محبوبه ي حبیبه ي دادار زینب است
مسطوره سلاله اطهار زینب است
اذن دخول در حرم یار زینب است

منصوره نرفته سر دار زینب است

**

نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین
طاق فلک علی است به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
با یک قیامت است هم الغالبون حسین

در این قیام نقطه پرگار زینب است

**

سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟
تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟
علامه مفسر قرآن عشق کیست؟

تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است

**
ققنوس وهم از پی او در توهم است
فانوس وصف در صفت وصف او گم است
قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است
پابوس او تمامی افلاک و انجم است
کابوس شام و دولت نامرد مردم است

بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است

**

پیداترین ستاره دیبای خلقت است
زیباترین سروده لب‌های خلقت است
زهراترین زهره زهرای خلقت است
لیلاترین لیلی لیلای خلقت است
شیواترین سئوال معمای خلقت است

گنجینه جزیره ي اسرار زینب است

**
ذرات و کائنات همه مرده یا خموش
در احتجاج بود زنی یک علم به دوش
قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش
آتشفشان قهر خداوند در خروش
هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش

این رعد و برق نیست که انگار زینب است

**

خورشید روی قله نی آشکار شد
کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد
ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد
زیباترین ستاره دنباله‌دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

**
چشم ستاره در به در جستجوی ماه
بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه
مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه
آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه
کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه

راحت بخواب چونکه پرستار زینب است

**
پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
از خنده‌های حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست

بر خیل اشک قافله سالار زینب است

**
آن شانه صبور صبوری زما ربود
آن قامت غیور قیامت بپا نمود
آن شیرزن حماسه عباس را سرود
با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود
بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود

غم را بگو بیا که خریدار زینب است

**
زینب اگر نبود اثر کربلا نبود
شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود

در کار عشق گرمی بازار زینب است

**
با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام
فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام
گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام
گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام
چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام

در اوج اقتدار جهاندار زینب است

**
زینب کجا و خنده اشرار یا حسین
زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین
زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین
زینب کجا و این همه آزار یا حسین
زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین

در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است

**
از نای من به ناله چو افتاد نای نی
عالم شنید از پس آن های‌های نی
تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی
تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی

هجران توست آتش و نیزار زینب است

**
قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو
در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو

ای نازنین بناز خریدار زینب است

(محسن عرب خالقي)

ميلاد حضرت زينب(س)

          مادر ميرود

این ندا تا عرش بالا می رود
دختر آمد حیف مادر می رود . . .

(شاعرش را نميشناسم)

مدح و ميلاد حضرت زينب(س)

                    يا زينب كبري

پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم

یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم



ما کوزه ی اندیشه یمان کمتر از آن است

تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم



آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند

تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم



ما را لُلُلُک لُکنت محض آففریدند

تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم



هر جا که حسین ابن علی حک شده باید

زیرش مددی زینب کبری بنویسیم

*****



از وسعت نوری بنویسیم که تابید

ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید



بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند

ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند



نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی

گاه متولد شدنت عالمه بودی



از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه

هم مادر و هم دختر زهرا ست خدیجه



بر روی زمین از تو بگوییم چگونه

ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه



لب باز کنی هرچه نفس بند می آید

از حنجرت آیات خداوند می آید



پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد

آرامش آمیخته با لهجه ي فریاد



قول تو فصیح است بدان گونه که زهرا

این غرش شیر است همانگونه که مولا



دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا

لا حول ولا قوه ای وای مبادا...

*****

ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را

در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد



برپای اگر از تاختنش گرد ندارد

پیشانی او پارچه ي زرد ندارد



این دختر مولاست همآورد ندارد

ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را

*****

گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه

با طرز وقاری که بَََرَش کوه شود، کاه



خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه

جز این نبود منزلت دختر یک شاه

***


ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد

این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد



زینب که دمی راهی بازار نمیشد

از معجر او باد خبر دار نمیشد



اکنون به چه جرم است وُِ را کوچه به کوچه...

دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه



از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم

یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم

(حسين رستمي)

ميلاد حضرت زينب(س)

           يازينب كبري(س)

چنان كه نام خالق و رب یکی است

نام حسین و نام زینب یکی است


هیچ گلی ندیده خندیدنت

مگر به لحظه ي حسین دیددنت

(حاج علي انساني)

((باتشكر فراوان از برادر بزرگوار جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر))

مدح حضرت زينب (س)

            يازينب كبري(س)

رنگ سبز باغ هستی زینب است

رنگ سرخ حق پرستی زینب است


عارفان را نقش خا تم زینب است

عمه سادات عالم زینب است


قلب او آتشفشان کربلاست

کیست زینب قهرمان کربلاست


نام زینب دلنشین و دلرباست

دختر مشکل گشا مشکل گشاست


نام زینب خاک را زر می کند

دخت حیدر کار حیدر می کند


ترس دشمن از حجاب زینب است

حفظ چادر انقلاب زینب است


از ازل زینب هماهنگ غم است

نام زینب متن فرهنگ غم است


هر که خواهد با حسین گیرد تماس

ابتدا باید شود زینب شناس


عشق هر جا خود نمایی می کند

نام زینب دلربایی می کند


در حوادث یار می خواهد حسین

محرم اسرار می خواهد حسین


نابکاران می گساران جمله مست

در مقابل یک اسیر حق پرست


بر سران ظلم می تازد چو شیر

دشمنان در پنجه زینب اسیر


نکته ای گویم به گوش آویز کن

از کلام ناروا پرهیز کن


تهمت آوارگی بر او مده

ذلت بیچارگی بر او نده


آنکه او احیا گر این مکتب است

زینب است و زینب است و زینب است


خلق را زینب شناسی نیست نیست

فاطمه داند که زینب کیست کیست


زن مگو مرد افکن بی واهمه

جان فدای شیر دخت فاطمه

(شاعرش را نميشناسم)