طفلان حضرت زينب(س)

    يا زينب كبري (س)     

گاه لیلایی و گهی مجنون

گاه مجنونم و گهی لیلا

گاه خورشید و گاه آیینه

روبروی همیم در همه جا

***

ای طلوع همیشه ی قلبم

با تو خورشید عالمینم من

تو حسینی ولی گهی زینب

گاه زینب گهی حسینم من

***

وقت سجاده وقت نافله ها

لبمان نذر نام یکدیگر

دو کبوتر  در این حوالی عشق

بر سر پشت بام یکدیگر

***

من و تو آیه های تقدیریم

من و تو همدلیم و همدردیم

خواب بر چشممان نمی آمد

تا که بر هم دعا نمی کردیم

***

دل ندارم تو را نظاره کنم

در غروبی که بی حبیب شدی

تکیه بر نیزه ي شکسته زدی

این همه بی کس و غریب شدی

***

کاش اینجا اجازه می دادی

تا برای تو چاره می کردم

این گریبان اشتیاقم را

پیش چشمت پاره می کردم

***

همه از خیمه ها سفر کردند

همه در خون خویش غوطه ورند

همه دیشب فدا شدند اما

کودکانم هنوز منتظرند

***

آن دمی که ممانعت کردی

مهمان نگاه من غم شد

از بلا و غم ِ مصیبت تو

آنقدر سهم خواهرت کم شد

***

کودکانم اگر چه ناقابل

ولی از باده ي غمت مستند

آن دو بالی که حق به جعفر داد

به خدا کودکان من هستند

***

خنده های با نگاه غمگینت

اذن پرواز بالشان باشد

اذن میدان بده به آنها تا

شیر مادر حلالشان باشد

(شاعرش را نمیشناسم)

گودال

      سالار زينب حسين جان

بمان که روشنی دیده ترم باشی

شبیه آینه ای در برابرم باشی

 

هوای خیمه من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه ي دلگرمی حرم باشی

 

چه شد که از ته گودال سر در آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

 

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

 

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه ي سرم باشی

 

جواب خنده ي دشمن به خواهرت با کیست

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

 

تو آفتابی و بالای نیزه هم که شده

بمان که روشنی دیده ترم باشی

(علی اکبر لطیفیان)

مرثيه حضرت علي اكبر(ع)

        یا شبه المصطفی(ع) 

قصد کرده است تمام جگرم را ببرد

با خودش دلخوشی دور وبرم را ببرد

 

من همین خوش قد و بالاي حرم را دارم

یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد

 

دسترنج همه ي زحمت من این آهوست

چقدر چشم نشسته ،ثمرم را ببرد

 

این چه رسمی است پسر جاي پدر ذبح شود

حاضرم پاي پسرهام،سرم را ببرد

 

تا به یعقوبِ نگاهم نرسیده خبرش

می شود باد برایش خبرم را ببرد

 

نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت

قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد


تو فقط قول بده دست به گیست نزنی

مقنعه ت بازکنی ، بال و پرم را ببرد

 

تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم

چه نیازي است کسی محتضرم را ببرد

 

دست و پاگیر شدم ،زود زمین می افتم

یک نفر زود ، تن درد سرم را ببرد

 

همه سرمایه ام این است که غارت شده است

هر که خواهد ببرد جنس حرم را...ببرد

 

صد پسر خواسته بودم ز خدا ،آخر داد

صد علی داد به من تا که سرم را ببرد

       (علی اکبر لطیفیان)

مناجات با امام حسین(ع)

             یا ابا عبدالله(ع)

در طریقت زحمت بسیارها باید کشید

تا تقرب منت جام بلا باید کشید

 

یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند

گه کریمان را به بالین گدا باید کشید

 

در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است

گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید

 

نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را

ازمیان چاه،گاهی آب را باید کشید

 

وقت روضه زودتر از هر چه باید گریه کرد

سفره که آماده شد،فورا غذا باید کشید

 

الدواء عند الحسین و الشفاء عند الحسین

بهر درمان یافتن دست از دوا باید کشید

 

رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد

تاکه عمری هست ناز یار را باید کشید

 

رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست

صورت ما را به سمت کربلا باید کشید

 

عاشقان بی کفن ها ،با کفن بیگانه اند

بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید

(علي اكبر لطيفيان)

ولادت و مدح و مرثيه ي امام حسن مجتبي(ع)

            یا امام حسن(ع)

جان می­تپد از خوبی یاری که گرفتیم

آقای کریم است نگاری که گرفتیم

پاکیزه شد آئینه ي محراب سحر ها

رفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم

از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت است

با این همه احساس بهاری که گرفتیم

دیدند قلمکاریتان را به دل ما

زیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم

نذر نفس گرم شما بود... دو نان از

نانوای خیابان کناری که گرفتیم

با لقمه ای از سفره تان تا به همیشه

سیریم از این دار و نداری که گرفتیم

 

گفتند اذان وقت غزلخوانی من شد

افطار طربناک لبم نام حسن شد


ادامه ی شعر در ادامه مطلب.....

ادامه نوشته

مناجات

           یا ستار العیوب

فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی

بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه

از ما توسل از تو لطف و دست گیری

آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه

***

ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی

مثل همیشه باز هم ستار بودی

چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد

ممنون از اینکه باز با ما یار بودی

***

با این گناهانی که من انجام دادم

باور نمیکردم که دستم را بگیری

تو آن قدر لطف و کرامت پیشه ای که

روزی هزاران بار توبه میپذیری

***

جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی

من خواب بودم تو مرا بیدار کردی

وقتی سحر های مناجاتت نبودم

آن شب به جای من ، تو استغفار کردی

***

آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مردم

آنقدر که حتی خودم هم باورم شد

آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار

این مهربانی های تو دردسرم شد

***

هر چند از دست خودم دل گیرم اما

احساس دلتنگی در این شب ها نکردم

سوگند بر سجاده خانوم رقیه(س)

من مهربان تر از خودت پیدا نکردم

***

 در را به روی ما گنه کاران نبندید

ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم

گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند

دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم

(علي اكبر لطيفيان)

مرثيه حضرت عبدالله ابن الحسن(ع)

         یا کریم ابن الکریم(ع)

يك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی

كه به اين سينه ی مجروح تو با پا نزنی

 

ذكر لا حول و لا از دو لبش می بارد

با چنين نيزه ی سر سخت به لبها نزنی

 

عمه نزديک شده بر سر گودال ای تيغ

مي شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

 

نيزه ات را كه زدی باز كشيدی بيرون

می زنی باز دوباره نشد آيا نزنی؟

 

نيزه ات را كه زدی باز نمي شد حالا

ساقه ی نيزه خونين شده را تا نزنی؟

 

من از اين وادی خون زنده نبايد بروم

شک نكن اينكه پرم را بزنی يا نزنی

 

دست و دل باز شو ای دست بيا كاری كن

فرصت خوب پريدن شده! در جا نزنی

(عليرضا لک)

مرثیه حضرت رقیه(س)

   یا ابتا یا حسین(ع)       

تمام درد دلت را كه از سفر گفتی

گمان كنم كه دلت سوخت مختصر گفتی

 

من از جسارت آن دست بی حيا گفتم

تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی

 

همان كه آتشمان زد و خيمه را سوزاند

صدا زدم كه الهی به پای مرگ افتی

 

چنان به روی سرم داد زد پس از سيلی

نگفته ام كه نگو باز هم پدر گفتی

 

به روی نيلی و موی سفيد دقت كن

بگو شبيه كه هستم پدر، اگر گفتی؟

 

فقط بگو كه چه شد ظالمانه چوبت زد

شما به غير كلام خدا مگر گفتی

 

دلم براي غريبی عمه مي سوزد

مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی

(حامد خاكي)

مرثیه حضرت رقیه(س)

       یا بنت الحسین(س)

میل پریدن هست اما بال و پر نه

هرآنچه می خواهی بگو اما بپر نه

 

حالا که بعد از چند روزی پیش مایی

دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه

 

یا نه اگر میل سفر داری دوباره

باشد برو اما بدون هم سفر نه

 

با این کبودی های زیر چشم هایم

خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه

 

از گیسوان خاکیم تا که ببافی

یک چیز هایی مانده اما ، آنقدر نه

 

دیشب که گیسویم به دست باد افتاد

گفتم بکش باشد ولی از پشت سر نه

(علی اکبر لطیفیان)

فراق امام زمان(عج)

              عنایت سحری

نوشته اند دلم را برای خون جگری

بدون گریه زمانه نمی شود سپری

 

نیازمند تکامل به گریه محتاج است

درخت آب ندیده نمی دهد ثمری

 

دو فیض، توشۀ راه سلوک عشاق است

توسل سحری و عنایت سحری

 

هزار نافله خواندن چه فایده دارد

اگر نداشته باشد به عاشقان نظری

 

به هر دری که زدم باز پشت در ماندم

بس است در زدن من، بس است در به دری

 

برای بنده خریدن بیا سر بازار

چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری

 

بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد

چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری

 

همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه

اگر چه نام مرا در نوافلت نبری

 

خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد

دعای من به خودم هم نمی کند اثری

 

یگانه منتقم خون کربلا برگرد

قسم به عمه مظلومه ات بیا برگرد

(علی اکبر لطیفیان)

مناجات با امام حسین(ع)

           یا قتیل العبرات

هزار مرتبه گر سر بُرند از بدنم
خدا نیاورد آن دم که از تو دل بکنم


به نوک نیزه، مجسّم کنم جمالت را
به چوب محمل زینب جَبین دل شکنم


تمام عمر سخن از تو گفته ام، چه شود؟
که وقت مرگ بود، نامت آخرین سخنم


گریستم به تو، یک عمر و از تو می خواهم
در آخرین نفسم، باز بر تو گریه کنم


در آشیانة تن با تو بوده ام مأنوس
مباد بی تو از این آشیانه پر بزنم


سری که خاک تو نبود، به دورش اندازم
دلی که بر تو نسوزد، در آتشش فکنم


به خاک کرببلا سجده کرده ام عمری
که بوی تربت پاک تو خیزد از کفنم


کریم تر ز کریمان روزگار تویی
گناهکارتر از هر گناهکار منم


به چشم من، نگهی کن که وقت جان دادن
تو را نگه کنم و جان برآید از بدنم


ز سرشکستگی "میثم" از گنه فریاد
مگر به سنگ شما خانواده، سر شکنم

(غلامرضا سازگار"میثم")

مدح امام حسين(ع)

    صل الله عليك يا اباعبدالله

آفریدند تو را تا که مسیحا باشی

همه چون خادم دربار و تو آقا باشی


آفریدند تو را از طبق گریه‌ی نور

تا كه جانسوزترین واژه‌ی دنیا باشی

 
آفریدند تو را تا كه فقط ناز كنی

همه مجنون تو باشند و تو لیلا باشی

 
كم بیارند به پیش كرمت اهل كرم

دیگران قطره‌ی ناچیز و تو دریا باشی

 
تو قتیل العبراتی نه كه بر گریه‌ی ما

كشته‌ی چشم تر زینب كبری باشی

  

بر سر نیزه نشستی و تلألؤ كردی

مثل خورشیدی و زیباست كه بالا باشی

 
خیزران خورده‌ترین قاری قرآن خدا

طشت زر دیده‌ترین حضرت یحیی باشی

(علی اکبر لطیفیان)

   

مدح و ولادت رسول الله(ع)

         يا رسول الله(ص)

لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق مناجات شب حرام بود

اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری

به من معالجه ی در مطب حرام بود

برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب

که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود

تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت

عجم که هست برای عرب حرام بود

 

تو را در کمال نوشتند یا رسول الله

بزرگ آل نوشتند یا رسول الله

 

تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند

هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند

تورا به سمت زمین با نسیم آوردند

توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست

اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند

تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود

توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند

اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری

تورا محمّد و آل محمّدت گفتند

 

شب ولادتت ای یار می کنم خیرات

نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات

 

برای خُلق تو باید کنند تحسینت

نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت

از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی

نوشته اند از این سو تو را نخستینت

هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است

شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت

شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات

گدای سفره ی هر سال چهارده سینت

توآمدی که علی را فقط ببینی و بس

نداده اند به جز دیده ی خدا بینت

 

یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی

اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی

 

مرا اُویس شدن در هوای تو کافی است

اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است

همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم

لبم رسید به خاک سرای تو کافی است

چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش

همینکه فاطمه داری برای تو کافی است

همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی

برای روشنی لحظه های تو کافی است

تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت

اگر علی تو باشد به جای تو کافی است

 

قسم به اشهد ان لااله الا الله

تو آمدی که بگویی علی ولی الله

 

تو آمدی و ترحّم شدند دخترها

چقدر صاحب دختر شدند مادرها

تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت

بدین طریق چه آقا شدند نوکرها

خدای خوب به جای خدای چوب نشست

و با اذان تو بالا گرفت باورها

بگو: مدینه علمی، علی درآن است

بگو: که واجب عینی است حرمت درها

بریز شیره پیغمبری به کام حسین

که از حسین بیاید علی اکبرها

 

زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد

حسین منی انا من حسین اکبر شد

 

هزار حضرت مریم کنیز مادر توست

تورا بس است همینکه بتول، دختر توست

به دختران فلان و فلان نیازی نیست

اگر خدیجه والامقام همسر توست

علی و فاطمه دو رحمت خداوندی

برای عالم دنیا و صبح محشر توست

به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد

خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست

به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض

خدا برابر تو یا علی برابر توست

تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما

شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست

 

همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست

که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست

(علی اکبر لطیفیان)