خروج از مدينه_زبانحال حضرت اُمّ البنين(س)

          يا مظلوم

او قصد كرده از وطن برود

پنجمين رُكن ِ پنج تن برود

 

نكند بي حسين برگردي

نكند آبروي من برود

 

اين حسين است كه غريب شده؟!

كاش ميشد كه با حسن برود

 

او به هرحال ميشود عريان

چه نيازيست با كفن برود؟!

 

هرچه كردند جانِ معجر من

نگذار  پيرُهن برود

 

نگذار نيزه يِ كُندي

جاي پهلو در دهن برود

 

قَسَمَت ميدهم اجازه نده

شمر با چكمه بر بدن برود

(علي اكبر لطيفيان)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي"حامد جولا زاده"

حركت كاروان به سمت كربلا

    سالار زينب حسين جان

حسين قافله ات نيّتِ سفر دارد

تو ميروي و خدا از دلت خبر دارد

 

براي بدرقه اُمّ البنين هم آمده است

به جاي مادرتان دست بر كمر دارد

 

مسيرتان،زياد است و دخترت كوچك

براي دختر تو اين سفر خطر دارد

 

براي قاسم از اينجا زره ببر آقا

براي پيكر او سنگها شرر دارد

 

ميان قافله ات جا كه هست با زينب

بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد

 

بيا حسين عوض كن تو ساربانت را

گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد

 

بيا براي خودت هم كفن بخر آقا

ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد

(علي اصغر انصاريان)

حركت كاروان به سمت كربلا

         يا حسين(ع)

گل باغ جنان بودیم و رفتیم

پیمبر را نشان بودیم و رفتیم

مدینه ای تمام خاطراتم

(اگر بار گران بودیم و رفتیم)

***

وداعی تلخ کردم با پیمبر

نهادم صورتم بر قبر مادر

دلم تنگ حسن شد ای خدایا

بقیع رفتم برای بار آخر

***

(دلم از زندگانی سخت سیره

بمیرم هرچی زودتر باز دیره)

رَوَد زینب جوان از این مدینه

ولی روزی که برگردد چه پیره

***

نوایی می زند آتش به سینه

رود همراه بابایش سکینه

رسد روزی که بی بابا بیاید!

خداحافظ...خداحافظ مدینه

***

دل بی تاب را تابی بیاور

شبم تاریکه،مهتابی بیاور

شده اُم البَنین وقت جدایی

برای بدرقه آبی بیاور

***

ببین زینب که جانی در تنم نیست

دگر چاره به غیر از رفتنم نیست

چنان در این سفر غارت شوم من

که حتی بنگری پیراهنم نیست

***

بود تا همره من أشجع الناس

کجا و کی کنم من درد،احساس؟!

ز چشم بَد نگهدارش خدایا

که گردد خیمه غارت بعد عباس

***

نباشد این وداع آخر من!

بگفتا رازهایی مادر من

شود گودال جمع پنج تن جمع

نَهَد بر دامنش مادر،سر من

***

خدایا هم علیمی هم خبیری

پذیرفتم هر آنچه می پذیری

برای ما شهادت بوده عادت

ولی ای وای از داغ اسیری

***

دل ارباب از هجران کباب است

رقیه در بَرَش طفل رباب است

پدر گفتا:که خوش باشی عزیزم

بدان روزی رسد جایت خرابه است

(علي اصغر انصاريان)

باتشكر از وبلاگ وزين"سلام بر شبير"


حركت كاروان به سمت كربلا

        سالار زينب(س)

می آید ای دل ، منزل به منزل
از دل صحرا ، کاروان دل
ساربان آرام ، قدری آهسته
ناقه ی زینب ، در گل نشسته

سالار زینب(3)  ياابن الزهرا

چشم مادر ها ، اشک دختر ها
آه خواهرها ، خود گواه است
کاروان گل ، با دو صد بلبل
عازم به سوی ، قتله گاه است

سالار زينب(3)   ياابن الزهرا

آید یک خواهر ، با شش برادر
پشت سر قاسم ، پیش رو اکبر
ناموس زهرا ، در دل صحرا
با برادر ها ،میکند سفر

سالار زینب (3)   ياابن الزهرا

وای اگر هجران ، آید به میان
یا شود کمان ، یا بمیرد
وای از آن ماتم ، گر در این عالم
بین نا محرم ، جا بگیرد

سالار زینب(3)   ياابن الزهرا


عجب عموی ، پر خروشی
چه می فروش و باده نوشی
ولی بدون ، او نماند
نه گوش و واره وَ نه گوشی

 

سالار زينب(3)   ياابن الزهرا

(شاعرش را نميشناسم)

حركت كاروان به سمت كربلا

     صل الله عليك يا اباعبدالله

اي علمدار سپه در دلِ شب بار ببند

محمل پردگيان دوز ز اغيار ببند

 

همه ي اهل حرم را به حرم كن احضار

كودكان را به محبت دلِ شب كن بيدار

 

اين خداحافظي آخر ما با زهراست

بعد از اين وعده ي ما با همگان كرب و بلاست

 

خواهر انگار همين جاست طواف من و تو

قبر گمگشته ي زهراست مطاف من و تو

 

مادرا ميبرم از كوچه پريشاني را

ميبرم همره خود اينهمه قرباني را

 

مشكل قافله را وابگذاريد به من

گريه ي دختركم را بسپاريد به من

 

شيرخوارم كه شده كودك هجده روزه

گردنش حرز ببنديد ولي از بوسه

 

اي سپه دار ، سپه را كمك از امشب كن

با علي اكبر من همرهي ِزينب كن

 

از همين اول راه آب بنوشان به همه

زينبم جامه ي بسيار بپوشان به همه

 

همه ي لشگر عشق است غلامت زينب

زانوي اكبر ليلاست ركابت زينب

 

بعد از اين كاش كه بي يار نگردي خواهر

كاش بي قافله سالار نگردي خواهر

(محود ژوليده)


حركت كاروان به سمت كربلا

            يا ابا عبدالله(ع)

اي شمع ِ من بسوز كه پروانه ميرود

زين آستان ، صاحب اين خانه ميرود

 

اي شهر ِجدِّ اَمجَد و والا تبار من

بنگر حسين چگونه از اين خانه ميرود

 

مادر به پاي خيز و دعا كن به كاروان

موساي تو اگر چه دليرانه ميرود

 

مادر ببوس ديده ي گريان دخترم

نازش بكن رقيه به ويرانه ميرود

 

بنگر به اكبرم كه چه تعجيل ميكند

عباس را ببين كه چه مردانه ميرود

 

اي باغبان دگر بنشين در عزاي گل

فصل خزان رسيده و پروانه ميرود

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

حركت كاروان به سمت كربلا

             يا حسين(ع)

وقتی که می رفتند دنیا گریه میکرد

شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد

 

وقتی که می رفتند پشت پای آنها

چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد

 

پائین پای ناقه مریم گریه میکرد

دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد

 

این است آن داغ عظیمی که برایش

حتی میان تشت ،یحیی گریه میکرد

 

این است زینب بانویی که زیر پایش

زانوی لرزه دار سقا گریه میکرد

 

بوسید اکبر دستهای مادرش را

در زیر چادر، ام لیلا گریه میکرد

 

بر روی دامن مادری در گوش طفلش

آهسته تا میگفت لالا گریه میکرد

 

یک کاروان گریه شد وقتی رقیه

با گفتن بابا، بابا گریه میکرد

 

در زیر پای محمل مستوره عشق

منزل به منزل ریگ صحرا گریه میکرد

 

وقتی که میرفتند عالم سینه میزد

وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد

 (علي اكبر لطيفيان)

برگرفته از وبلاگ وزين "شعر شاعر"

حركت كاروان به سمت كربلا

                 يا مظلوم

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین

 

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

 

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

 

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

 

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین

 

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

 

سروران ، پروانگانِ شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

 

سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

 

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

 

دوستانش بي وفا و دشمنانش بي حيا

با کدامین سَر کُنَد،مشکل دو تا دارد حسین

 

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

 

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

 

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

 

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

 

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

 

دستِ آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

 

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

 

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم "شهریار"

کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین

(محمدتقي بهجت تبريزي"شهريار")

حركت كاروان به سمت كربلا

               سالار زينب(س)

 آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند؟

 شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند؟

 

 بار سفر مبند، دلم شور مي زند

 گويا قيامت است،مَلك صور مي زند

 

 من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند

 گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند

 

 ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند

 مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند

 

 ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها

 هو مي كشند دوروبرت ني سوارها

 

 آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي

 در كوفه متهم به گناهي كبيره اي

 

 اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين

 آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين

 

 ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند

 شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند

 

 حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين

 پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين

 

 پاشيدم آب پشت سر محمل رباب

 با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين

 

 فكري به حالِ روز مباداي ايل كن

 چندين قواره چادر ديگر بخر حسين

 

 اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد

 يك ساربان اهل نظر را ببر حسين

 

 او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست

 چشمش مدام خيره به انگشتر شماست

 

 با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين

 شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين

 

 با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم

 اما هنوز مضطرب زينب توأم

 

 يعقوب چشم آينه ها پير مي شود

 اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود

 

 دارد ز ديده قافله ات دور مي شود

 كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود

(وحید قاسمی)