مدح امام حسن مجتبی علیه السلام

                حسن جان

من كه از داغ حسين غرق ملال و مَحَنَم

من مسلمان شده ی دست امام حسنم

من گدای کرم گُل پسر ِ فاطمه ام

حسنی ام بنویسید به روی کفنم

(محسن عرب خالقي)

مدح اميرالمؤمنين علي عليه السلام

            ذكر عليٌ عباده

افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان

اوجم دهید تا که شوم خاکسارتان

 

اصل و اصالتِ من از اول اصیل بود

اصلاً خدا سرشته مرا از غبارتان


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح امام رضا(ع)

               يا ضامن آهو

شب زنده دار ِحلقه ي گيسو نميشود

هركس كه خَم به آن خَم ابرو نميشود

 

تا از خودت سفر نكني كِي مسافري؟؟؟

هركس پريد و رفت پرستو نميشود

 

بر خاك آستانِ علي هركه سر نهاد

راضي به خواب روي پَر ِ قو نميشود

 

بيخود اسير ِ هر كس و ناكس نشو بدان

هر ضامني كه ضامن آهو نميشود

(محسن عرب خالقي)

مرثيه سيدالشهدا (ع)

             يا قتيل العبرات

هر روز پای هر محنت گریه می کنم

بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم

 

با نوحه های هر شب تو گریه می کنم

با روضه های دل شکنت گریه می کنم

 

یعقوب های چشم من از دست رفته اند

از بس برای پیرهنت گریه می کنم

 

در بین قبر هم کفن کربلا به تن

از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم

 

گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم

بر لحظه ي به نی شدنت گریه می کنم

 

ای سوخته ترین بدنِ زیر آفتاب

بر زخم تاول بدنت گریه می کنم

(محسن عرب خالقي)

مرثيه حضرت زهرا(س)(بستر)

           درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد


پس از فصل پر از غم یک سخن گفت

عزیزم زخم بستر درد دارد


نباید دست زد بر عضوهایش

که آیه آیه کوثر درد دارد


شبی آهی کشید و زیر لب گفت

خدایا مرگ کمتر درد دارد


من از گودی چشمانش گرفتم

که زخم دیده ی تر درد دارد


حسن تب دارد و در خواب گوید

نزن سیلی ستمگر درد دارد


پریشان باش ای گیسو چو بختم

که دیگر دست مادر درد دارد

(محسن عرب خالقی)

مدح و مرثيه حضرت زهرا(س)

                يازهرا(س)

آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده

جبرئیلش به سجود تو سجود آورده


نه... غلط گفتم از آغاز خدا با نورت

نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده


سر سجادۀ شب، ماه ، شب اول ماه

سر تعظیم به پیش تو فرود آورده


باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر

یک بغل رایحه ي عنبر و عود آورده


مادر آب تویی و پدر خاک علی

آب و خاکی که گلم را به وجود آورده


چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت

شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده


هیزم آورد در خانۀ تو کینه ولی

آتش فاجعه را چشم حسود آورده


ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم

چه بلایی به سرت آتش و دود آورده


آه... خورشید علی بادِ مخالف چندی ست

در حوالی رخت ابر کبود آورده


باعث سجده به دامان تو در علقمه شد

آن که بر فرق علمدار عمود آورده

(محسن عرب خالقي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

             خدا كند كه بسوزد

به آن دلی که برآن سجده نُه فلک دارد

دل من و دل تو درد مشترک دارد


کسی که حرمت ما را شکست میدانست

که حرمت دراین خانه را ملک دارد


خدا کندکه بسوزد سپس رود بر باد

کسی که ازدل خونت دل خنک دارد

 

محبت من و تو سنگ امتحان همه است

میان جنت ودوزخ خدا محک دارد


بگیر پرده ز رو ماهه آسمانی من

که این گرفتگی ات ریشه درفدک دارد


فقط به آینه من نشسته گَرد غمت

ولی تو آینه ات ازسه جا ترک دارد


به جزتونیست گلی که نشان عشق مرا

به روی ساقه وگلبرگ و شاخه حک دارد


غذا نمی خورد و گریه می کند زینب

دوباره سفره ی امروزمان نمک دارد

(محسن عرب خالقي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

            اي روزگار نامرد علي

این قدربین رفتن وماندن نمان بمان

پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان


خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو

قدری دگر به خاطراین آسمان بمان


مهمان نه بهارعلی پامکش زباغ

نیلوفر امانتی ِ باغبان بمان


ای دل شکسته آه توماراشکسته است

ای پرشکسته پرمکش ازآشیان بمان


دیگرمحل به عرض سلامم نمی دهند

ای هم نشین این دل بی همزبان بمان


راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو

بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان


روی مرااگر به زمین می زنی بزن

اما بیا بخاطراین کودکان بمان


درکارخیرحاجت هیچ استخاره نیست

اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان

(محسن عرب خالقي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                 اي جان من

ای جان من هرچنددیگرنیمه جانی

اما برای رفتنت خیلی جوانی


حالاکه من اینجا غریبم باربستی

حالانمی شدبیشتر پیشم بمانی


بابای خاکم ـ التماست می کنم که

بی من مشوای مادرآب ـ آسمانی


کمتر بگو بامن <امیرالمومنینم>

اشهد مگو بااین زبان بی زبانی


حالابرای اینکه من چیزی نفهمم

درکوچه خاک چادرت را میتکانی


اندازه ی یک عمر پیرت کرده بانو

سنگینی آن ضربه دست ناگهانی


یک نیمه ازروی توصبح روشن من

 نیمی دگرمثل غروبی ارغوانی


روازعلی می گیری اما زیرچادر

پنهان نگرددمحرمم قدکمانی

(محسن عرب خالقي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                يازهرا (س)  

تا میرود زدیده ام آن صحنه های داغ

ای زخم سینه تا دم در میبری مرا

ای زخم با لباس سفیدم چه کرده ای؟
داری شبیه حوصله سر میبری مرا


*

گفتم کمی بخوابم و آرام تر شوم
اما دوباره درد،سراغ مرا گرفت

میخواستم بچرخم و پهلو عوض کنم
ناگه رگی ز پهلوی من بی هوا گرفت


*

شستم سر حسین و حسن را به دست خود
خوب است اگر چه  فضه که مادر نمیشود

فضه سریع باش تنوری درست کن
الآن علی می آید و دیگر نمیشود


*

مشغول استراحتم ای زخم لج نکن
وقت نماز شب نشده پس تو هم بخواب

ای زخم لااقل دهنت را کمی ببند
ترسم ز خنده­ ی تو شود دیده ام پر آب


*

طرحی زدم ضرورت پنجاه سال بعد
حیدر ببخش این همه محتاطی مرا

باید کفن ببافم و پیراهنش کنم
اسما بیار جعبه خیاطی مرا


*

یک مشت استخوان چه کند رخت خواب را؟
هر جا ردیف شد سر خود می گذاشتم

فکری به حال زینب بی خواب من کنید
ای کاش مرده بودم و دختر نداشت

(محسن عرب خالقي)

هرگونه استفاده با ذكر منبع مشكلي ندارد

مرثيه حضرت زهرا(س)

           يا زهرا(س)

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند     

(محسن عرب خالقي)