مدح حضرت زينب(س)
يا زينب كبري (س)
اي پرچم كربلا به دوشت زينب
قربانِ تو و خَشم و خروشت زينب
تا مويِ سرت سپيد شد از غم ِ دوست
شد كعبه ي دل سياه پوشت زينب
(علي موسوي گرمارودي)
يا زينب كبري (س)
اي پرچم كربلا به دوشت زينب
قربانِ تو و خَشم و خروشت زينب
تا مويِ سرت سپيد شد از غم ِ دوست
شد كعبه ي دل سياه پوشت زينب
(علي موسوي گرمارودي)
نعم الامير
ز کودکی در ِ این خانه کار می کردم
به نوکری حسین افتخار می کردم
اگر خدا به تن من هزار جان می داد
برای حضرت زینب نثار می کردم
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"محمدرضا سليماني"
يازينب كبري (س)
روشن گر است ناله ي پشت شرارها
چون آفتاب در همه ی روزگارها
روشن تر است از همه ي روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه ي شب زنده دارها
خاک رهش بلند که شد ، تربتش کنید
فرقی نمی کنند تراب نگارها
این است معجزش که دمی معجزه نکرد
از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها
این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند
که بارها بلند شود زیر بارها
یک ذره از تلألؤ خورشید کم نشد
ذره کجا و جلوه ي پروردگارها
این دشت با اراده ي زینب اداره شد
در دست جبر اوست همه اختیارها
زینب سواره است، اگرچه پیاده است
این ها پیاده اند، همین ها، سوارها
وا کرده است فکر کنم بال خویش را
بیهوده نیست این همه گرد و غبارها
آهش تمام لشگریان را مچاله کرد
از او گرفته اند ، نسب ذوالفقارها
گیسو اگر شتاب کند گیر می کند
یعنی به نفع نیست همیشه فرارها
(علی اکبر لطیفیان)
در واژه های شعر تو دیدم وقار را
حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را
با تیغ خطبه ، فاتح صفین كوفه ای
مولا سپرده دست شما ذوالفقار را
در اوج بیكران خودت مست می كِشی
هفتاد و دو ستاره ي دنباله دار را
درس حجاب می دهد این آستین شرم
معنا كنید روسری وصله دار را
با واژه های «هیزم» و «مسمار» و «شعله ها»
آتش زنید مستمع بی قرار را
خانم اگر اشاره به طشت طلا كنید
خون گریه می كنیم خزان تا بهار را
چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است
دیدی كنار طشت، بساط قمار را
زینب كجا و مجلس نامحرمان كجا!
از دست داده ام به خدا اختیار را
این بوی سیب چیست؟ دوباره گرفته ای
بر روی دست پیرهن شهریار را
اكسیر اشك روضه تان مس طلا كند
امشب كه
كند فخر به شبهاي دگر
آورده فلك اختر زيباي دگر
اين زينب كبري است؟به
دامان علي
يا ختم رسل گرفته زهراي دگر
*******
كوثر به ظهور گوهري آوردست
زهراي بتول دختري آوردست
تا در غم كربلا كند مادريش
از بهر حسين خواهري آوردست
*********
اي عقل و خرد ماتِ مقامت زينب
وي همچو علي نُطق كلامت زينب
در قدر شرافتت همين بس كه خدا
زد سكه ي زِينِ اَب به نامت زينب
(شاعرش را نميشناسم)
باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر
آسمان از ستاره لبریز است
آخر عمر فصل پاییز است
امشب از ذهن شاعرت بی بی
غزلی آمده که ناچیز است:
وقت بد مستی زحل آمد
اول مثنوی ، غزل آمد
عید نوروز ما مبارک شد
نو بهاری در این محل آمد
شب عیدی خدا چه عیدی داد!
عید "اهلا من العسل" آمد
ماهی قرمزی که در تنگ است
برج حوت است و در حَمَل آمد
بین آغوش ساقی کوثر
ساغری ناب و لم یزل آمد
آمد و بهر مردی زن ها
تا ابد اسوه و مَثل آمد
غزل امشب هوای روضه گرفت!
یادم آمد که روی تل آمد
هم زمان با صدای وااُماش
سوت و طبل و کف و کتل آمد...
(سروده ي دوست گرامي علي كاوند)
يا علي (ع)
اي دست خدا و فوق هر دست علي
اي رشته ي كائنات در دست علي
دست من و دامنت كه امروز تورا
قنداقه ي زينب است در دست علي
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر از برادرگرامي جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر
يا زينب كبري (س)
سرشار از ترانه ي يك رود جاري ام
امروز در نهايت امّيدواري ام
احساس ميكنم كه به دريا بدل شدم
احساس ميكنم كه بر اين خاك جاري ام
يك لحظه شادمانم و يك لحظه غرق اشك
لبخند ناگهاني ابر بهاري ام
با دست خالي آمده ام محضر شما
رحمي كنيد بر من و بر اين نداري ام
دست دلم دخيل پر چادر شماست
بانو چه ديدني است من و بي قراري ام
يك عمر دوستدار حسين تو بوده ام
حتماً به اين دليل تو هم دوست داري ام
فاني ولي به لطف شما جاودانه ايم
خدمتگزار بانوي اين آستانه ايم
از روشناي عرش طلوعي دگر رسيد
حوريه اي دوباره به شكل بشر رسيد
اين بار چندم است كه در باغ اهل بيت
طوباي فاطمیِّ علي را ثمر رسيد
بانو تو آمدي و به شام سياه ما
از فيض گام هاي تو نور سحر رسيد
امشب خود خدا به علي هديه ميدهد
تو آمدي و زينت قلب پدر رسيد
تو آمدي كه دور برادر بگردي و
اينگونه شد مدار فلك را قمر رسيد
تو آمدي به خاطر تنهايي حسين
يعني براي كرب و بلا همسفر رسيد
ما با حسين شور تماشا گرفته ايم
امشب ميان زينبيون جا گرفته ايم
خورشيد صبح گاهي بامت حسين بود
بعد از دو هفته ماه تمامت حسين بود
هر دفعه كه برادرت از راه ميرسيد
از فرط شور و شوق سلامت حسين بود
يك راستاي نور وجوده تو زينب است
نوري كه در مسير امامت حسين بود
ساده ترش شد اينكه نوشتيم زينب و
ديديم در حقيقتِ نامت حسين بود
در ذیل خطبه های فصیحت مورخان
آورده اند تکه کلامت حسین بود
در خانواده اي كه واژه ي برخاستن علي است
از كودكي تو ذكر قيامت حسين بود
خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین
نادیده ام برادر و خواهر در عالمین
حتي اگر كه مدح تو را صد كتاب كرد
كي ميشود فضائل تان را حساب كرد
چشم من آن گلي كه به حسرت شكفته است
بايد به لطف گام تو گل را گلاب كرد
حتي بيان نام تو اعجاز ميكند
اين اسم سيئات مرا هم ثواب كرد
هر حاجتي كه پيش خداوند برده ام
گفتم به حق زينب و او مستجاب كرد
آيينه ي تمام قد حجب فاطمه
خورشيد را طلوع رخت در نقاب كرد
اي خواهر كريم مدينه فقير را
يك گوشه از كرامتت عالي جناب كرد
تو آسمان تريني و بالا تر از تو نيست
اي خانمي كه هيچكس آقاتر از تو نيست
اي لحن خطبه هاي تو شيواتر از همه
مضمون جمله هاي تو گوياتر از همه
تعريف داغ در نظرت جور ديگري ست
اي كربلا به چشم تو زيباتر از همه
حتماً تمام واقعه را خوب ديده اي
ظهري كه بود جاي تو بالاتر از همه
اما كسي نديد كه نفرين كني چرا
اي آن كه ربناي تو گيراتر از همه
ظهري كه سي هزار نفر بود و يك نفر
افتاده بود زخمي و تنهاتر از همه
ظهري كه در هجوم به گودال تير و تيغ
پيچيده مي شدند و معماتر از همه....
....اين بود كه تنش به چه جرمي كفن نداشت
بر روي خاك بود و سري در بدن نداشت
شاید که ارث تو پیغمبری نبود
در شام و کوفه روی تو خاکستری نبود
پس هاله ي نور تو آنجا چه کاره بود؟
راوی دروغ گفته سرت معجری نبود
بانو قسم به خون دهان برادرت
بزم شراب جای چنین خواهری نبود
با تو بنای گریه و زاری نداشتم
اما اگر که مادرتان بستری نبود
امروز با نفس زدنش خون نمی گریست
دیروز اگر جسارت میخ در نبود
جاری شده ست خون دل از دیده ترم
آمد دوباره فاطمیه و ای وای مادرم
(حسین رستمی)
يا زينب كبري(س)
کربلا شهريست اي دل شهريارش زينب است
اعتبارش از حسين و اقتدارش زينب است
نام زينب با حسين حک گشته در ايوان دل
دل که شد بيت الحسين نقش ونگارش زينب است
شيعه دارد در دلش يکتا کتاب قيمتي
ناشرش باشد حسين ، آموزگارش زينب است
هرکه نازد بر کسي زينب بنازد بر حسين
جان زهرا اين حسين دار و ندارش زينب است
(ابراهيم صاحبي)
باتشكرازبرادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعرکوری چشم دشمن آل پیمبری
نسلش ادامه یافته از فیض دختری
نسلی که بهتر است بگویند شاعران
مِن بعد از این قبیله سادات مادری
موضوع بعد روحی این خانواده است
دیگر چه فرق میکند ابعاد پیکری
یک وقت جلوه میکند از باطن زنی
یک وقت ابوالعجائبی از جنس حیدری
تا گوش جان به عزت این قوم بسپریم
باید برای روح الأمین ساخت منبری
شبنم کجا و ظرفیت درک آفتاب
دریا کجا و کاسه ي وارونه ی حباب
زینب همان کسی است که وقت رسیدنش
از عرش جبرئیل هم آمد به دیدنش
با خلقتش خدا به تمام فرشتگان
همواره فخر میکند از آفریدنش
قنداقه اش بغل به بغل میرود ولی
آغوش کیست منظره ي آرمیدنش
انگیزه ای به نام حسین آفریده شد
بعداً وِرا به ورطه دنیا کشیدنش
ما که دلیل بهتری از این نیافتیم
سخت است از حسین دل بریدنش
آخر دعای حضرت زهرا نتیجه داد
بار دگر خدا به محمد خدیجه داد
اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما
پوشیدگی کجاست به جز محضر شما
تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟
جز حضرت خدیجه و جز مادر شما
بانو قسم به جان حسینت بهشتی است
هرکس شود کنیز شما نوکر شما
تفسیر آیه های خدا موج میزند
در برکه های منظره باور شما
وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل...
....هم استفاده میکند از منبر شما
ما فهممان به درک شما قد نمیدهد
توحید هم اجازه در آن حد نمیدهد
خورشیدها مقابل تان مثل شبنم اند
اصلاً زیادها همه پیش شما کم اند
بانو برای خاک قدم هایتان شدن
تنها فرشتگان خداوند محرم اند
این اسم های آمده از جانب خدا
زینب حسن حسین همان اسم اعظم اند
خون حسین صلح حسن صبر زینبی
ارکان استواری قیام محرم اند
صد مرده زنده میشود اما به اذن تو
با یا حسین توست که در صور میدمند
عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام
معنای عشق زینب کبری ست والسلام
آنکه مرا برای غلامی خریده است
از ما بقی خاک شما آفریده است
بانو نگاه کن چقدر خوب دست حق
عکس تو را به نگاهم کشیده است
از لحظه ولادت تو شیر مادرت
با طعم یاعلی به دهانت چکیده است
با گریه تا محله سادات هاشمی
امشب گدای شهر مدینه دویده است
از خانه علی به همه کوچه های شهر
بوی غذای نذری زهرا رسیده است
امشب نگاه من به در خانه شماست
روزی من به دست کریمانه شماست
سخت است پا به عرصه دلبر گذاشتن
سخت است واژه بر خط دفتر گذاشتن
وقتی سری بریده شد امکان پذیر نیست
آن را به روی دامن مادر گذاشتن
در پیش چشم هرزه ي نامحرمان دشت
سخت است بوسه بر رگ حنجر گذاشتن
جسم تو رفت با سرش اما چه سخت بود
جان را کنار جسم برادر گذاشتن
تصویرهایی است که هرگز نمیشوند
گاهی به جاش صحنه دیگر گذاشتن
تصویر دست و پا زدن از خاطرت نرفت
تصویر نیزه و دهن از خاطرت نرفت
(شاعرش را نميشناسم)
برگرفته از وبلاگ شعر شاعر
ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم
مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم
بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست
عمریست مور ملک سلیمان زینبیم
ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد
شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم
پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد
ما قوم دربه در شده،سلمان زینبیم
ما را غلام حلقه به گوشش نوشته اند
فرموده کردگار:که از آن زینبیم
ما مثل زلف نیزه نشینان قافله
از کربلا به کوفه پریشان زینیبم
جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما
کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم
در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد
حیران و مات عصمت و ایمان زینبیم
با خیمه های سوخته معجر درست کرد
مبهوت ابتکار درخشان زینبیم
(وحيد قاسمي)
((باتشكرفراوان از برادرگرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر))
آسمان را ستاره باران کن
آمده آسمانی از خورشید
باز هم لطف حق تجلی یافت
آمده آیه هایی از توحید
می توان نذز این قدم هایش
دسته گل های یاس را پاشید
می شود خاک درگهش باشیم
می توان خاک پاش را بوسید
می توان جلوه های زهرا را
در صفات خدایی او دید
می توان عطر جنّت حق را
از قنوت نماز او بوئید
می توان وصف صبر او را هم
روی کاغذ شبیه کوه کشید
تا در این خانه خانمی شده بود
چشم همسایه ، سایه اش که ندید
او علمدار عصر عاشوراست
نرگس آسمانی زهراست
آسمان آسمان نگاهش نور
آمده آسمانی از رحمت
آمده اسوه ی رشادت ها
اسوه ی پاک دامنی ، عفّت
مظهر روشنایی و نور و
با حیا و حجاب و با عزّت
از کلامش چه می توان گفتن
چقَدَر با نفوذ و با قدرت
بسته دل بر حسین و بر حسن و
علوی خوی و فاطمی شوکت
در مدال الهی ثقلین
نام او هم ردیف با عترت
کم ندارد که دیگر او چیزی
از مقام الهی عصمت
گفته همچون حسین او ، هیهات
که دهد تن به خواری و ذلت
اوست رمز دعا برای فرج
رمز پایان دهنده ی غیبت
(وحيد محمدي)
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
امشب که از نسیم حضوری لبالب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است
امشب شب ملیکه دادار زینب است
**
این جلوه جلوههای شبی بیکرانه است
این جذبه جذبه حرمی بینشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعله نگهی عاشقانه است
از هر لبی که میشنوی این ترانه است
عالم محیط و نقطه پرگار زینب است
**
سّری رسید و معنی امالکتاب شد
نوری دمید و قبله هر آفتاب شد
چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
زهراست این که در دل گهواره قاب شد
امشب تمام گرمی بازار زینب است
**
بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت
از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینهای مقابل رویش خدا گرفت
تصویر جلوههای خداوار زینب است
**
این کیست این که سجده کند عشق در برش
این کیست این که سینه درند در برابرش
این کیست این که از جلوات مطهرش
عالم نبود غیر غباری ز محضرش
فرموده است از برکاتش برادرش
آئینهدار حیدر کرار زینب است
**
تا کوچهاش قبیله لیلا ادامه داشت
تا خانهاش گدایی عیسی ادامه داشت
در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت
بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهرا(س) ادامه داشت
خاتون خانهدار دو دلدار زینب است
**
سرچشمههای پرطپش کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست
تیغ کلام فاطمیاش آب دار از اوست
تفسیر آیههای غم و انتظار از اوست
آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست
از کربلا بپرس علمدار زینب است
**
سوگند بر شکوه دل مرتضاییاش
بر جلوههای حیدریاش مجتباییاش
سوگند بر تقدس کرب و بلاییاش
بر ریشههای چادر سبز خداییاش
سوگند بر نماز شب کبریاییاش
تا روز حشر کعبه ایثار زینب است
**
شمس حجاب گنبد دوار زینب است
بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است
محبوبه ي حبیبه ي دادار زینب است
مسطوره سلاله اطهار زینب است
اذن دخول در حرم یار زینب است
منصوره نرفته سر دار زینب است
**
نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین
طاق فلک علی است به عالم ستون حسین
خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
با یک قیامت است هم الغالبون حسین
در این قیام نقطه پرگار زینب است
**
سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟
تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
روح دمیده در تن بیجان عشق کیست؟
علامه مفسر قرآن عشق کیست؟
تفسیر آیهها همه اسرار زینب است
**
ققنوس وهم از پی او در توهم است
فانوس وصف در صفت وصف او گم است
قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است
پابوس او تمامی افلاک و انجم است
کابوس شام و دولت نامرد مردم است
بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است
**
پیداترین ستاره دیبای خلقت است
زیباترین سروده لبهای خلقت است
زهراترین زهره زهرای خلقت است
لیلاترین لیلی لیلای خلقت است
شیواترین سئوال معمای خلقت است
گنجینه جزیره ي اسرار زینب است
**
ذرات و کائنات همه مرده یا خموش
در احتجاج بود زنی یک علم به دوش
قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش
آتشفشان قهر خداوند در خروش
هوهوی ذوالفقار علی میرسد به گوش
این رعد و برق نیست که انگار زینب است
**
خورشید روی قله نی آشکار شد
کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد
ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم همقطار شد
زیباترین ستاره دنبالهدار شد
در این مسیر نور جلودار زینب است
**
چشم ستاره در به در جستجوی ماه
بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه
مبهوت مینمود به سرنیزهای نگاه
آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه
کای جان پناه زینب و اطفال بیپناه
راحت بخواب چونکه پرستار زینب است
**
پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
از خندههای حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
از ضربههای دم به دم خیزران گریست
بر خیل اشک قافله سالار زینب است
**
آن شانه صبور صبوری زما ربود
آن قامت غیور قیامت بپا نمود
آن شیرزن حماسه عباس را سرود
با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود
بر بالهای زخمیاش ای وای جا نبود
غم را بگو بیا که خریدار زینب است
**
زینب اگر نبود اثر کربلا نبود
شیرازهای برای کتاب خدا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
این خیمهها و پرچم و رخت عزا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
در کار عشق گرمی بازار زینب است
**
با این که قد خمیدهام و داغ دیدهام
فتح الفتوح کردهام هرجا رسیدهام
گر نیش کعب نی به وجودم خریدهام
گر طعم تازیانه چو مادر چشیدهام
چون کوه ایستادهام ای سر بریدهام
در اوج اقتدار جهاندار زینب است
**
زینب کجا و خنده اشرار یا حسین
زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین
زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین
زینب کجا و این همه آزار یا حسین
زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین
در پنجههای بغض گرفتار زینب است
**
از نای من به ناله چو افتاد نای نی
عالم شنید از پس آن هایهای نی
تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
آنقدر سنگ خوردهام از لابهلای نی
تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی
هجران توست آتش و نیزار زینب است
**
قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو
در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
ای منتهای آرزویم گفتوگوی تو
ای نازنین بناز خریدار زینب است
(محسن عرب خالقي)
این ندا تا عرش بالا می رود
دختر آمد حیف مادر می رود . . .
(شاعرش را نميشناسم)
پائین
تر از آنیم ز بالا بنویسیم
یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم
ما کوزه ی اندیشه یمان کمتر از آن است
تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم
آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند
تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم
ما را لُلُلُک لُکنت محض آففریدند
تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم
هر جا که حسین ابن علی حک شده باید
زیرش مددی زینب کبری بنویسیم
*****
از وسعت نوری بنویسیم که تابید
ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید
بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند
ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند
نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی
گاه متولد شدنت عالمه بودی
از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه
هم مادر و هم دختر زهرا ست خدیجه
بر روی زمین از تو بگوییم چگونه
ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه
لب باز کنی هرچه نفس بند می آید
از حنجرت آیات خداوند می آید
پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد
آرامش آمیخته با لهجه ي فریاد
قول تو فصیح است بدان گونه که زهرا
این غرش شیر است همانگونه که مولا
دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا
لا حول ولا قوه ای وای مبادا...
*****
ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد
برپای اگر از تاختنش گرد ندارد
پیشانی او پارچه ي زرد ندارد
این دختر مولاست همآورد ندارد
ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
*****
گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه
با طرز وقاری که بَََرَش کوه شود، کاه
خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه
جز این نبود منزلت دختر یک شاه
***
ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد
این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد
زینب که دمی راهی بازار نمیشد
از معجر او باد خبر دار نمیشد
اکنون به چه جرم است وُِ را کوچه به کوچه...
دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه
از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم
یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم
(حسين رستمي)
چنان كه نام خالق و رب یکی است
نام حسین و نام زینب یکی است
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه ي حسین دیددنت
(حاج علي انساني)
((باتشكر فراوان از برادر بزرگوار جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر))