يا سفير الحسين(ع)

حضرت عشق سر ِ دار سلامي دارم

از لبِ زخم ِ ترك خورده پيامي دارم

 

خيل ِ بيعت شكنان نوكر ِ بي اجر شدند

همه با وعده ي يك كيسه ي جو  زجر شدند

 

چند ساليست در اين شهر وفا مُرده نيا

زخم اين نيزه پرستان به تنم خورده نيا

 

از علي دير زماني ست دلي پُر دارند

اين چه شهري ست همه حسرتِ چادر دارند

 

پيشه يِ تازه يِ اين طايفه آهنگري است

قول دادند كه سوغاتيشان روسري است

 

باغِ سبزي كه نوشتند فقط ني زار است

سر ِ من راهيِ شام و بدنم بر دار است

 

تا به خارج شدن از دين ِ تو فتوا دادند

سنگدل ها همه بر كُشتن ِ تو پا دادند

***

نايِ سُبوح ِ تو در نافله خواهند گرفت

يك بغل ماه از اين قافله خواهند گرفت

وضعشان بد شده از چشم ِ شما ميبينند

چشم ِعباس ِ تو با اين گِله خواهند گرفت

به حرير ِتن ِ زخميِ تو ده اسب سوار

جشن ِ پايانيِ اين قائله خواهند گرفت

سخت سرگرم ِ حسابند در آن روز ِكَذا

چقدر بابتِ هر سر صله خواهند گرفت

از سر ِ پوشيه ي پاره نخواهند گذشت

دستِ ناموس ِ تو در سلسله خواهند گرفت

سنگ هاي سر ِ هر بام نشاني تو را

خوب بر نيزه از آن فاصله خواهند گرفت

خستگيِ سفر خواهر دلخونِ تو را

همه با كف زدن و هلهله خواهند گرفت

(عليرضا شريف)