امام زمان(عج)
اللهم عجل لوليك الفرج
دلِ ما و كوير ِ تَفته؟ برگرد
خدا را اي بهار ِ رفته برگرد
تمام ِ جمعه ها را صبر كردم
اقلاً جمعه يِ اين هفته برگرد
(سيد حبيب نظاري)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"محمد محبي"
اللهم عجل لوليك الفرج
دلِ ما و كوير ِ تَفته؟ برگرد
خدا را اي بهار ِ رفته برگرد
تمام ِ جمعه ها را صبر كردم
اقلاً جمعه يِ اين هفته برگرد
(سيد حبيب نظاري)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"محمد محبي"
يا سيدنالغريب
نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو
نزدیک عصر، بود حرم بیپناهِ تو
از سینهات زبانه کشید آتش ِ عطش
آئینه آب میشود از سوز ِ آهِ تو
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مظلوم
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح ِ سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
ابتاه يا حسين(ع)
زود میپیچد به هر سو بویِ مویِ سوخته
بر مشامم ميرسد هر لحظه بویِ سوخته
رَدّی از سیلی نمیماند به رویِ آفتاب
محو میگردد کبودیهایِ رویِ سوخته
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل رباب (س)
بیتابم و باز حرف صبر آمده است
تو رفتی و آه... تازه ابر آمده است
انگار به کشتن ِ تو راضی نشده
با نیزه برای نبش ِ قبر آمده است
(محمد رسولي)
با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سيد باقر سيدي زاده"
يا قاسم ابن الحسن (ع)
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
بُنَيَّ ، بُنَيَّ ، بُنَيَّ...
چه شبی میگذر در دلِ پنهانِ تنور
سر ِ خورشید شده گرمی ِ دُکانِ تنور
این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد؟!
این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور؟!
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
شبه پيمبر
چشم ِ تو حیثیتِ دریا و جیحون ریخته
بس که جذابیّتِ از این رویِ گلگون ریخته
با ظرافت، لحظه يِ خلق ِ تو دستان خدا
هر هنر که داشته از چنته بیرون ریخته
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قاسم ابن الحسن(ع)
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه(س)
در سن سه سالگی ز جان سیر شدم
از پای پُر از آبله دلگیر شدم
از بسکه مزاحمت فراهم کردم
شرمنده ام عمه دست و پا گیر شدم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت علي اكبر(ع)
تپش ِ نبض ِ جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان افتاده
دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قمر العشيره
جلوه کن در دلِ شب صورت مهتاب بکش
خَم بیانداز به ابرویت و محراب بکش
فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را
عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
دخيل يا ابالفضل(ع)
آینه آینه آب است که افتاد، شکست
موج در حالِ شتاب است که افتاد، شکست
چه صدایی ست که از خیمه به صحرا پیچید؟!
دلِ یک خانه خراب است که افتاد، شکست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب(س)
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر ِ تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا صاحب الزمان(عج)
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت
تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت...
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا قتيل العبرات
شاهراهِ عشق باشد پیچ و تابش بیشتر
هر که عاشق پیشه تر حالِ خرابش بیشتر
هرکه را اندازه يِ ظرفیتش مِی میدهند
هر که شد پیر ِ خراباتی، شرابش بیشتر
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا زينب كبري(س)
از سرم خون میچکد، از معجرم خون میچکد
جا به جایم زخمی و پا تا سرم خون میچکد
چشمی از داغ تو مشغولِ به گریه کردن و
در فراق تو ز چشم دیگرم خون میچکد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل زينب (س)
قصه شروع میشود از پشتبامها
از سنگها و هلهلهها، انتقامها
این داستان، ز بدر و احد آب میخورد
این کینهای ست کهنه شده در نیامها
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مسلم ابن عقيل(ع)
ز راه آمده از خانه یِ خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد
تورا به حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
اميري حسينٌ و نعم الامير
شوري عجيب در دل عالم نهاده اي
گويي به كُلِّ عالميان باده داده اي
بك عالم است ريزه خور ِ سفره ي شما
سفره به وسعتِ همه دنيا گشاده اي
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
حسن جان
هرچه حسين داده به ما لطفِ مجتباست
مارا كريم راهيِ كرب و بلا كند
(شاعرش را نميشناسم)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "علي نظري"
يا حضرت رقيه (س)
با غم ِ هجر ِ جگرسوز مدارا بد نيست
شبِ بيداري و امّيد به فردا بد نيست
دو سه باري شده يك جور پريدم از خواب
چون عمو نيست نخوابيدنِ اينجا بد نيست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا باب الحوائج
هرچند رويِ دستِ من از دست ميرود
از شوق ِ وصل ِ دوست چه سرمست ميرود
اين كهكشانِ عشق و سپهر ِ شرافت است
با دستِ جور ِ حرمله يِ پست ميرود
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا عطشان يا رضيع الحسين(ع)
اي كه از هُرم ِ حَرَم آمده اي دست به دست
سرخوش از جام ِشهادت زده اي دست به دست
تيغ چشمت، زره ات ناله و فريادَت اشك
شرم دارد ز لبِ تشنه يِ تو ساقي و مشك
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يابن الحسن (ع)
مُحَرَم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست
هنوز قلبِ من آماده يِ مُحَرَم نیست
همه ز سستی ِ این بی اراده میباشد
اگر که عهد من و آن نگار محکم نیست
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
وا حسيناه
تا كه او بيشتر نفس ميزد
بيشتر ميزدند زينب را
تيغشان مانده بود در گودال
با سپر ميزدند زينب را
يكنفر بود و يك بدن اما
صدنفر ميزدند زينب را
خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب
تا سحر ميزدند زينب را
(حسن لطفي)
اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود در غير اينصورت مديون هستيد
يا قاسم ابن الحسن(ع)
این سنگ ها كه دور و برت را گرفته اند
چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند
دیدند بی زره چو تن نازك تو را
با شدت تمام تورا پا گرفته اند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
سالار زينب(س)
مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم
سایه ات تا برسرم باشد خدارا شاکرم
دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا
توشبیه کعبه باش و من شبیه زائرم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا مظلوم
دمی که قافله از کربلا به راه افتاد
شرر به جان فلک زان شرار ِ آه افتاد
چنان شناختن پیکرش شدی مشکل
که نازدانه يِ او هم به اشتباه افتاد
سر تو بر سر نی آنچنان نشانه يِ نور
که دیگر از نظرم آفتاب و ماه افتاد
چنان به خیمه يِ ما حمله برد دشمن تو
که لرزه بر تن اطفال بی گناه افتاد
چگونه تاب بیارم که اندر این صحرا
به جسم بی سر ِ یارم مرا نگاه افتاد
(سيدرضا هاشمي)