مرثيه حضرت رقيه سلام الله عليها
عمه بيا گمشده پيدا شده
كنج ِ خرابه شب يلدا شده...
حتماً "ادامه ي مطلبِ" اين پست رو مطالعه كنيد...
عمه بيا گمشده پيدا شده
كنج ِ خرابه شب يلدا شده...
حتماً "ادامه ي مطلبِ" اين پست رو مطالعه كنيد...
يا بنت الحسين(س)
با فقیرانِ زمین باز خدا راه آمد
مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد
آمد از راه شبِ ذره نوازی حسین
نمک سفره ي شاهانه ي این ماه آمد
به دل سرد زمین باز امیدی داند
یاس خوش عطر و گلاب حرمَ الله آمد
همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین
پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد
نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی
قبله ي بی کسی هر دل آگاه آمد
کوری چشم بخیل همه ي عایشه ها
همه جا پر شده که فاطمه از راه آمد
حضرت زُهره ي زهرای حرم آمده است
زینت شانه ي سقای حرم آمده است
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
زهراي سه ساله
اين جلوه ها كه سقف سحر را شكسته اند
وقت نزول ، كوه و كمر را شكسته اند
اين نورها كه ميدَمَد از خانه ي حسين
تا روز حشر نرخ قمر را شكسته اند
با اين همه فرشته اگر كه پري شكست
چيزي عجيب نيست كه سر را شكسته اند
از شوق انبيا همه از جانب بهشت
آن گونه آمدند كه در را شكسته اند
وقتي كه پا ز دامن زينب زمين گذاشت
ذرات خاك، قيمت زر را شكسته اند
از بس شده اسير ِ تماشاي مادرش
يك پلك هم نميزند از روي دخترش
ادمه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا كاشف الكرب عن وجه العباس(ع)
رايَت نصر خدا به دوش ابالفضل
ناله ي تو معني خروش ابالفضل
خنده ي مستانه ات سروش ابالفضل
صرف دلِ تو توان و توش ابالفضل
قهقه ات تا رسد به گوش ابالفضل
ميرود از سر تمام هوش ابالفضل
طيِّ چهل منزل است رأس بريده
بر لبِ خشكيده ات خنده نديده
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا بنت الحسين(س)
منم و آسمانِ زیبایی
کهکشانی همه تماشایی
منم و روح های روحانی
صاحبان دَم مسیحایی
منم و خانواده ای که خدا
خلقشان کرده است رویایی
من غلام قبیله ای هستم
که غلامیش ، باشد آقایی
هرکدامی که نامشان ببری
قبله هستند خود به تنهایی
پسرانِ قبیله مادری اند
دختران قبيله بابايي
دخترانش
اگر چه لیلایند
همه مجنونِ عشق زهرایند
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه سلام الله
بهار رويش او را به صحن گلها خواند
نسيم آمدنش را به گوش دريا خواند
شبي كه آمد و گل شد،سپيده ميباريد
فرشته بر قدم نو رسيده ميباريد
طلوع ِ طلعت او را بنفشه آذين بست
هزار دسته شقايق هزار نسرين بست
سحر ستاره ي گل را به باغها پاشيد
زمين غبار رهش را به آسمان بخشيد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا كاشف الكرب عن وجه العباس(ع)
پري وشي كه غزل خوانِ مهربانيهاست
سه ساله دختركِ خانواده ي زهراست
شب ولادت او روز مرگ نوميديست
شروع لحظه ي تحويل سال خورشيديست
شكوفه هاي بهاري مُريدِ خنده ي او
شكفتن گل ِمريم نَويدِ خنده ي او
چه انعكاس شگرفي نگاه او دارد
از آسمان نگاهش ستاره ميبارد
نماز پنجره ها سمت كعبه ي چشمش
حواس آينه ها پرتِ جذبه ي چشمش
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا بنت الحسين(ع)
ای ز سر تا پا همه زهرا صفات
بادبانی تو به کشتی نجات
تار تار گیسویت حبلُ المتین
می بری دل از امیرالمومنین
شعر من را بحر و مضمون داده ای
عاشقی را یاد مجنون داده ای
گرد نعلینت دوای درد ها
دستهای کوچکت مشکل گشا
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا بنت الحسين(س)
داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند
خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا رقيه خاتون
این یاس نوشکفته نگاهش بهاری است
بهرحسین آخرچشم انتظاری است
مثل تمام پاک نهادان اهل بیت
او از نژاد ونسل شه ذوالفقاری است
گویاستاره آمده بر پشت بام ماه
وقتی به روی دوش عمو درسواری است
یک هدیه:سینه ریز و دوتاگوشوار ناب
اکبرخرید وگفت که این یادگاری است
هرقدرناز اوبکشد بازهم کم است
بهرحسین دخترک ته تغاری است
عباس وقاسم وعلی اکبر وحسین
دور وبرش عجب صف عشق وحصاری است
اوظاهرش سه ساله ولی پیرمعرفت
وقتش بیاید اوصنم جان نثاری است
خورشید عشق بررخ مهتاب خنده زد
امشب رقیه آمده ارباب خنده زد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
ريحانة الحسين
بال جبریل با پرش خوب است
آسمان با کبوترش خوب است
عاشقان مثل ابر بارانند
از همه چشمها ترش خوب است
به گرفتاریم نگاه مکن
جاده ی عشق آخرش خوب است
گر چه طفل پسر نمک دارد
ولی این بار دخترش خوب است
از همه دختران هر آنکس که
رفته باشد به مادرش خوب است
بهر بالا نشینی خانم
شانه های برادرش خوب است
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه(س)
زمين دوباره پُر از آيه هاي كوثر بود
تمام شهر پُر از بوي عود و عنبر بود
به ناز مقدم ياسي به عطر دلكش سيب
تمام پهنه ي ارض و سما معطر بود
به گِرد ماه وجودش ستاره ميگرديد
مَهي كه يك سر و گردن ز ماه هم سر بود
براي آنكه قدم روي خاك نگذارد
فرشته ريخته بود و زمين پُر از پَر بود
عجيب نيست كه اينقدر شاه بوسيدش
به جان فاطمه خيلي شبيه مادر بود
سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب
رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه(س)
دختري که نگار بابا بود
در نگاهش هزار دريا بود
صورتش را نسيم مي بوسيد
صورتي را که مثل زهرا بود
گيسوانش به دست شانه ي عشق
هر زماني که پيش بابا بود
ساعتي که با عمويش بود
چقدر لحظه هاش زيبا بود
کس نديدست که زمين بخورد
جايگاهش هميشه بالا بود
غصه با بي کسي تباني کرد
آرزوهاش را خزاني کرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه (س)
ستاره چون گل سر بود روي گيسويش
حسين فاطمه را مست گرده از بويش
ملائكه همه خيل سپاه او هستند
فرشته ها همه هستند خادم كويش
اگركه عشق علي جاري است در رگهاش
نشان قدرت مولاست روي بازويش
زبان اوست كه دارد نشان تيغ علي
جمال حضرت زهرا نشسته بر رويش
رقيه بود كه نامش يزيد را لرزاند
هلال ماه محرم هلال ابرويش
دوگوشواره او هديه علي اكبر
وهديه هاي عمو بود هر النگويش
بدور ماه رخش جبرئيل مي گرديد
و هركه خورد به چشمش خليل مي گرديد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
زهراي سه ساله
دختری آمد از قبیله ی نور
نذر راهش سبد سبد احساس
صورتش مثل قاب نرگس بود
سیرتش روح صد گلستان یاس
*
هر فرشته که می رسید از راه
یا اگر جبرئیل می آمد
به پر روسری گلدارش
تا ببندد دخیل می آمد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا حضرت رقيه(س)
این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سرسرای او
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
بانوی ماهتاب دمیده است تا فقط
هنگام خواب قصه بگوید برای او
سمت نگاه مشرقی اش صبح دائم است
خورشید سالهاست نشسته به پای او
عطر هزار باغچه گل در ترنّمش
شهر بهار ساکن سبز هوای او
آئینه تداعی لبخند فاطمه است
انگار روبرو شده با خنده های او
وقتیکه از سپهر مدینه طلوع کرد
خورشید زندگانی خود را شروع کرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....