مرثيه حضرت علي اكبر علي السلام
علي علَي الدنيا بعدك العفا
تا کفن بر قد وبالای رسایت کردم
سوختم
وز دل و پر درد دعایت کردم
آخرین
توشه ام از عمر تو این بود علی
که
غم انگیز نگاهی ز قفایت کردم
تو ز من
آب طلب کردی و من ميسوزم
که
چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم
گر
کمی آب نبودم که رسانم به لبت
داشتم
اشکی و ایثار به پایت کردم
نگشودی
لب خود هر چه تو را بوسیدم
نشنیدم
سخنی هر چه صدایت کردم
پدرت
را نبود بعد تو امّید حیات
جان
من بودی و تقدیم خدایت کردم
یارب
این دشت بلا این من و این اکبر من
هر
چه را داشتم ای دوست فدایت کردم
آن
خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول
وین
ذبیحی است که قربان به منایت کردم
ای
(مؤید) چو تو را بنده ي مخلص دیدم
دگر
از بندگی غیر رهایت کردم
(سيدرضا مؤيد )