برگشت قافله به مدينه

          يا زينب كبري (س)

ديده بگشا و ببين زينبت آمد مادر

زينب خسته و جان بر لبت آمد مادر

 

از سفر قافله‌ي نور دو عينت برگشت

زينبت با خبرِ داغ حسينت برگشت

 

ياد داري كه از اين شهر كه خواهر مي‌رفت

تك و تنها كه نه ، با چند برادر مي‌رفت

 

ياد داري كه عزيز تو چه احساسي داشت

وقت رفتن به برش قاسم و عباسي داشت

 

ياد داري كه چگونه من از اينجا رفتم؟

با حسين و عليِ‌اكبر ِ ليلا رفتم

 

بين اين قافله مادر ، علي ِاصغر بود

شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود

*

ولي اكنون چه ز گلزار مدينه مانده؟

چند تا بانوي دلخون و حزينه مانده

مردها هيچ ، ز زنها هم اگر مي‌پرسي

فقط اين زينب و ليلا و سكينه مانده

*

نوه‌ات گوشه‌ي ويرانه‌ي غربت جا ماند

سر ِخاك پسرت نيز عروست جا ماند

 

باوفا ماند كه در كرب و بلا گريه كند

يك دل سير براي شهدا گريه كند

*

ولي اكنون منم و شرح فراق و دردم

ديگر از جان و جهان بعد حسين دلسردم

آه...مادر چه قدَر حرف برايت دارم

بنِگر با چه قَدَر خاطره بر مي‌گردم

جاي سوغات سفر ، موي سفيد و دلِ خون...

...با تن نيلي و اين قدّ كمان آوردم

*

ساقه‌ي اين گل ياس تو زماني خم شد

كه ز سر سايه‌ي آن سرو ِ روانم كم شد

 

كربلا بود و تنش بي‌سر و عريان افتاد

جاي تشييع ، به زير سمِ اسبان افتاد

*

باد مي‌آمد و مي‌خورد به گلبرگ تنش

پخش مي‌شد همه سمتي قطعات بدنش

پنجه‌ي گرگ چنان زخم به رويش انداخت

كه نديدم اثر از يوسف و از پيرهنش

سه شب و روز رها بود به خاك صحرا

غسلش از خون گلو ريگِ بيابان كفنش

خواستم تا بنِشينم به برش در گودال

اشك ريزم به گل تشنه و پرپر شدنش

خواستم تا بنِشينم به برش ، بوسه دهم

به رگِ حنجر خونين و به اعضاي تنش

*

ولي افسوس كه گودال پر از غوغا شد

بين كعب ني و سيلي سر ِمن دعوا شد

 

روي نيزه سر ِ محبوب خدا را بردند

كو به كو پشت سرش ما اسرا را بردند

 

سر ِ او را كه ز تن برده و دورش كردند

ميهمان شب جانسوز تنورش كردند

 

چه بگويم كه سرِ يار كجا جاي گرفت

عوض دامن من طشت طلا جاي گرفت

 

چه قَدَر سنگ به پيشاني و لبهايش خورد

چه قَدَر چوب به دندان سَنايايش خورد

 

روي ني وقت تلاوت كه لبش وا مي‌شد

نوك سرنيزه هم از حنجره پيدا مي‌شد

 

كاش مي‌شد كه نشان داد كبودي‌‌ها را

تا كه معلوم كنم ظلم يهودي‌ها را

 

كوچه‌هاشان پُرِ سنگ و پُرِ خاكستر بود

كارشان مسخره‌ي كودك بي‌معجر بود

 

خوب كه جانب ما سنگ پراني كردند

تازه گرد آمده و چشم چراني كردند

*

كوفه گرچه صدقه لقمه‌ي نان مي‌دادند

در عوض شام ز طعنه دِقِمان مي‌دادند

خارجي‌زاده صدا كرده و مارا مردُم

كوچه كوچه همه با دست نشان مي‌دادند

غارتيها به اهالي ِ لب بام رسيد

گوئيا جايزه بر سنگ‌زنان مي‌دادند

تا بيُفتند رئوس شهدا مخصوصاً

نيزه‌ها را همگي تُند تكان مي‌دادند

*

پسرت را اگر از تيغ و سنانها كُشتند

آخ مادر ، كه مرا زخم زبانها كُشتند

(علي صالحي)

با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي "علي صالحي"

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

               يا كريم آل الله

کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

 

اگر که ظرف نباشد توقع مِی ِ ...

..شراب ها همه از فیض جام زاده شدند

 

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند

 

تو امر کردی و تکویناً استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

 

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

 

چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق

و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند

 

حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است

نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند

 

همین دو تا پسر فاطمه همان اول

 امام زاده شدند و امام زاده شدند

 

چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است

بزرگ ها همه با احترام زاده شدند

 

بساط نوکری ما کنار تو پهن است

از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند

 

عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم

کبوتران همه بالای بام زاده شدند

 

چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی

که از قعود تو صدها قیام زاده شدند

(علي اكبر لطيفيان)

مرثيه سيدالشهدا (ع)

           يا سيدنالعطشان

افطارها به کام ِ دلم زهر میشود

آقای ما گرسنه و تشنه شهید شد

(ميلاد حسني)

گودال

          يا سيدناالغريب

تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند

به پيش چشم زينب ذبح كردند

تورا با سُمِّ مركب زجر دادند

تورا چه نامرتب ذبح كردند


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مرثيه حضرت رقيه(س)

           يا بنت الحسين(ع)

رهِ وصال هزار و یک امتحان دارد

ولی چه قدر سه ساله مگر توان دارد؟

 

به قدر دو دهه بوسه به من بدهکاری

رقیه کمتر از اینها ولی زمان دارد

 

گرسنگی ِ مرا باز یادم آوردی

چرا هنوز سر و روت بوی نان دارد؟


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

بقيع

          غربت بقيع

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است

روضه كه هیچ سینه هم نزنید

كربلا رفته ها كنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

زائری خسته ام نگهبانان

به خدا زود می روم نزنید

زائری داد زد كه نا مردان

تازیانه به مادرم نزنید

 

غربت ما بدون خاتمه است

مادر ما همیشه فاطمه است


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

       لايوم كيومك يا اباعبدالله

کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش

مرده است احترام ... بماند بقیه اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش

 

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت

آمد به انتقام ... بماند بقیه اش


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب....

ادامه نوشته

مناجات

     يارب الحسين بحق الحسين(ع)...

توبه از جرم وخطا ، حال سحر می خواهد

خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد

 

وادی طور همین هیئت هرهفته ی ماست

دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد

 

سختی گردنه ی عشق زمینت نزند

راه پر پیچ و خمش مرد سفر می خواهد

 

صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم

مَحرَم راز شدن دیده ی تر می خواهد

 

جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق

محشر از مادر سادات نظر می خواهد

 

عمل زینب کبری به همه ثابت کرد

سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد

 

سر عباس به نی پند ظریفی دارد

غیر خورشید ، سماوات قمر می خواهد

(وحيد قاسمي)

گودال

                 يا مقطع الاعضا

دل پر از زخم ، نفس زخم ، رگ حنجر زخم

گوشه اي درته گودال لب خنجر زخم

 

آسمان پر شده از سر ، سر بر نيزه شده

پيکري روي زمين بي سر و  سرتا سر زخم

 

نيزه و تير و سنان ها همه هم دست شدند

پس تني ماند اگر ، ماند ز يک لشگر زخم

 

فقط از اسب زمين خوردن او کافي بود

پس چه آورده به روز جگر مادر زخم؟

 

خواهرش معجر اگر داشت به زخمش مي بست

اين همه خاک نمي ريخت به سر ، برهر زخم

 

زخم طفلان همه اش زير سر آتش بود

خيمه مي سوخت و شد همدم خاکستر زخم

 

خون ِ بر چوبه ي محمل چقَدَر معنا داشت

سر که بي سايه ي سر ماند ، همان بهتر زخم

(علي ناظمي)

مرثيه سيدالشهدا (ع)

              يا مظلوم

خیمه ها گُر گرفت ،دلها سوخت

شعله بالا گرفت دریا سوخت

 

آسمان ها چرا نباریدند

لحظه ای که تمام صحرا سوخت

 

مشعل لعنتی که روشن شد

گوشه ي روسری زن ها سوخت

 

دختری بین خیمه گیر افتاد

مقنعه،دست و چادر و پا سوخت

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از وبلاگ وزين "شعر شاعر"

مرثيه قمر بني هاشم(ع)

                يا قمر العشيره

روی این پشت شکسته کوهی از غم ریخته

برسرم بی تو برادر خاک عالم ریخته

 

زود پیدا کردمت ٬اینقدرها هم سخت نیست

پیکرت را دیده ام٬ در راه کم کم ریخته

 

رد سرخی که به دنبالم کنارت آمده

خون دست توست٬ از مابین دستم ریخته

 

زخمهایت٬ ابروانت٬ بند بندت وا شدند

بر سرت انگار صدها ابن ملجم ریخته

 

از عمودی که سرت خوردست سنگین تر نبود؟

چهره زیبای تو بدجور درهم ریخته

(حسن لطفي)

مدح امام حسن مجتبي(ع)

           يا كريم ابن الكريم

هر صبح سلامم به تمنای وجودت

با ذکر حسن بر در خالق اثری هست


امروز گدایان همگی محو لقایت

آیا به من بی سر و پاهم نظری هست


آواره تر از من در این خانه که باشد؟

جمعند گدایانِ کرم پس خبری هست


آنقدر در خانه ي ارباب شلوغ است

گویم که سر کوی تو حتما گذری هست


در دل عطش کرب و بلا جان به سرم کرد

آقا تو عنایت کن اگر هم سفری هست

(جواد قدوسي)

مدح امام حسن مجتبي(ع)

              یا کریم اهل بیت

تشنه ي قطره ای از کوثر جام حسنیم

همه محتاج عنایات مدام حسنیم

 

به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین

ما غلامی زغلامان غلام حسنیم

 

گر گرفتار حسینیم و اسیر زینب

کربلایی شده با لطف امام حسنیم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

              يا قتيل العبرات

گوال قتلگاه پر از بوي سيب بود

 بر خاکِ داغ صورت شيب الخضيب بود

 

بر جاي بوسه هاي نبي خنجر عدو

 خنجر نمي بريد و برايش عجيب بود

 

مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود

 وقتي که زير چکمه ي آن نا نجيب بود

 

پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود

 تنها سلاح خواهرش " امّن يجيب " بود

 

زينب نظاره کن به زير سم اسب ها

 اي کاش که مسيح تو هم بر صليب بود

(شاعرش را نميشناسم)

گودال

          يا حسين (ع)

خبري نيست از تو و کفنت

يوسف من کجاست پيرهنت

 

يادگاري ز جنگ حک شده است

مُهري از سمِّ اسب روي تنت

 

تا خود حشر بر سنان لعنت

که فرو کرده نيزه در دهنت


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

گودال

             يا مقطع الاعضا

همه ي خونِ دلش از جگرش بيرون زد

غم او لحظه ي قتل پسرش بيرون زد

 

آن چنان نيزه فرو رفت ميان تن او

در بدن رفت ولي بيشترش بيرون زد

 

زخم شمشير عميق است نه اندازه ي تير

تير بر سينه نشست از كمرش بيرون زد


قاتلش را وسط هلهله ها زينب ديد

كه ز گودال به همراه سرش بيرون زد


وقت غارت كسي آمد زرهش را دزديد

ديگري خنده كنان با سپرش بيرون زد

 

وقت دفن ِتن صدپاره اش از بين حصير

قسمتي از بدن مختصرش بيرون زد

(جواد پرچمي)

لطفاً اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

                   حسن جان

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش

سیرتی داشت که خوبانِ جهان عبدِ درش

مادری داشت که حوران بهشتی حشمش

پدری داشت که عالم همگی خاک درش

پسری داشت که مُردَن چو عسل در نظرش

مثل و مانند حسن نیست به دنیا هرگز

(حسن بهاري)

با تشكر فراوان از ذره پروري جناب آقاي"رضا اربابي"

گودال

        لايوم كيومك يا اباعبدالله

داشت هرچند گُل ِ جانِ تو پرپر ميشد

از شميمش همه ي باغ معطر ميشد

 

من فقط داشتم از دلهره ميلرزيدم

پيش چشمم كه تن پاك تو بي سر ميشد


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

    يا امام حسن مجتبي (ع)

اي مقتداي دستِ تمام كريم ها

مولاي سبز پوش ، امام كريم ها

 

اي چشمه سار فيض خدا كوثر لبت

اي جاي چشم فاطمه دور و بر لبت

 

عالم گداي ريزه خور خوان دست توست

روزي ميان سفره ي احسان دست توست

 

اول امام زاده ي دنيا خوش آمدي

ابن الكريم اُمّ ابيها خوش آمدي


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

           يا حسن جان

ما شيعه يِ آلِ مرتضا ميباشيم

از خاك بقيع و كربلا ميباشيم

يك عمر اگر حسين حسين ميگوئيم

مديون امام مجتبا ميباشيم

*****

ماهِ رمضان اگر خدا ميبخشد

محض ِ گُل ِ رويِ مجتبا ميبخشد

غصه نخوريد آخر ِ كار اين آقا

يك كرب و بلا به جمع ما ميبخشد

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"محمد قديمي"

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

             يا كريم آل الله

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بي انتهائي اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

 

سوگند ميخوريم كه پروانه زاده ايم

همسايه ي قديمي اين خانواده ايم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

              كريم ابن الكريم

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

 

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

              يا امام حسن (ع)

اي دل از اين نداري خود دست بر ندار

از چشم ِ نو بهاريِ خود دست بر ندار

يعني ز وضع جاري خود دست بر ندار

از حُسن ِ همجواريِ خود دست بر ندار

 

هر لحظه فرصت نفحاتي دوباره هست

وقتي كريم هست يقين كن كه چاره هست


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

       يا حسن ابن علي (ع)

بالي براي پر زدنم دست و پا كنيد

از قید و بند غصه دلم را رها کنید

ای روزه دارهای سر سفره ی کرم

حالی چو دست داد برایم دعا کنید

وقت سحر که فیض مناجات کامل است

منت گذاشته و مرا هم صدا کنید

ای سائلان پشت در خانه کریم

راهی برای رد شدن عشق واکنید

خیرات میدهند به هرکس که آمده

جانی بیاورید و به پایش فدا کنید

 

اول شدم مست و به نام خودت شدم

پس خوش به حال من كه غلام خودت شدم


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

                 حسن جان

آفتاب از روزن چشم تو پیدا می شود

چشم هایت یک دریچه رو به فردا می شود

واژه واژه، آبیِ احساس تو، سرمشق من

بیت بیتِ شعرهایم رنگ دریا می شود

نیمه ی ماه خدا، افطار مهمان شمام

روزه ام با نان و خرمای شما وا می شود

پس یقین برگِ قبولیِ نماز و روزه ام

آخر این ماه، با دست تو امضا می شود

از گداهای مدینه پر شده بیت الحسن

هر چه قدر آید گدا، جا بیشتر وا می شود

 

پس مرا هم می شود بین گداها جا کنی

میهمان سفره های نذریِ زهرا کنی


ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

            يا امام حسن (ع)

نديده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است كسي سطري از كتابت را

به دستهاي گدايان فقط دعا دادند

به چشم هاي تو دادند استجابت را

چرا غلام نداري ؟ مگر كه  ما مرديم

نشسته ايم ببينيم انتخابت را

تو تكسواري حتي كسي شبيه حسين

عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را

نه كه نظر نخوري- نه - مدينه ميميرد

اگر كه دست علي وا كند نقابت را

 

نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني

نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

            يا امام مجتبي (ع)

هر گاه از تو میل به گفتار می کنم

هم چون نسیم روی به گل زار می کنم

نام تو مثل خوردن قند مکرّر است

پس حق بده که این همه تکرار می کنم

من با زبان روزه درِ خانه ی توام

با جرعه ی نگاه تو افطار می کنم

وقت زیارت حرم سید الکریم

گریه به یاد قبر تو بسیار می کنم

دیدم شبی به خواب که در ساخت بقیع

دارم برای مرقدتان کار می کنم

 

کی می شود بقیع تو کرببلا شود

پایین پات روضه ی قاسم به پا شود

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

 

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

           يا حسن ابن علي (ع)

مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است

هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است

اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی

یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است

اصلاً شما نیاز نداری به معرکه 

وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است

 قسمت نبود تا که ببینند مردمان

بازوی تو ادامۀ فتّاح خیبر است

 

فردا ملک به نام تو تکبیر می زند

صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح و ولادت امام حسن مجتبي(ع)

     جانم حسن (ع)

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مدح امام حسن مجتبي(ع)

           يا امام حسن(ع) 

اي آفتابِ روشنِ شبهاي فاطمه

گيسو کمند خوش قد و بالاي فاطمه

تو آمدي و حيدر کرار شد پدر

خنده نشست بر روي لبهاي فاطمه

دُردانه ي نبي، پسر ارشد علي

عشق حسين، يوسف زيباي فاطمه

اي همره هميشگيِ مادرت، فقط

 تنها توئي، تو محرم غمهاي فاطمه

با ما بگو چه کرد عدو بين کوچه ها

شيواترين جواب معماي فاطمه

 

دستي ميان کوچه غرور تو را شکست

نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته