يا باب الحوائج
بـاد از جــانـب
صـــحرا خـــبری آورده
آسـمان
قـید نزولش خدمه باران است
ابرهامان
همه در معرض اشک شوق اند
و زمیـن
چـشم به راه قـدم بـاران اسـت
***
بر روی خـاک پر
وبـال ملـائـک پـهن اسـت
از
مـسـیر گــذر اُمِّ بـنین آمــده انــد
هـمه دور سـر
ایـن مـاه پسـر می گـردند
دسـت
بـوس پـسر اُمِّ بـنین آمـده انـد
***
در
توان چه کسی هست که با آمدنش
خلق
را وجه ی او سر به سجود آورده
فاطــمه
بـنت اسـد اُمِّ اسـد گــردیــده
کودکــی هــای
علــی را بـه وجــود اورده
***
خــانه
با آمدنــش رونق بـــسیار گــرفت
باغ
را عــطر گل یـــاس بـــهاری کـــرده
ســـالها
منتـــظر آمدنـــش زیــــنب بود
روی او
فــــاطمه ســـرمایه گــذاری کرده
***
نه
فقـــط شیـــعه به او بــاب حـوائج گوید
از دخیل نگــهش
گـَـبر مســـلمان گــردد
دســــت او
پنجـره فولاد همه ادیان است
او
اشـــاره کــند ایران هـمه سلمان گردد
(مصطفي صابر
خراساني)