مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

           يا قمر بني هاشم(ع)

جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم

كوچه باغي برويم و پر و بالي بزنيم

پاي حافظ مِي اي از شعر زلالي بزنيم

جمعمان جمع بياييد كه فالي بزنيم

 

شاهِ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان

كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

 

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

              يا قمر العشيره

مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت

مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت

نرسي پاي پياده نفسي تا معراج

رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت

اي كه سلمان شده و در پي مِنّا شدني

بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت

سائلي بر در اين خانه تفاوت دارد

پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت

از مقامات ابالفضل چنين دانستم

پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت

 

هركه از سيره ي سقا خبري داشت پريد

هركه از راهِ ادب بال و پري داشت پريد

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

 

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

        يا قمر بني هاشم(ع)

چشمان تو ادامه ي شبهاي فاطمه

با دست توست رحمت فرداي فاطمه

هستند در كنار تو دلگرم دختران

قُرص است با تو پشت پسرهاي فاطمه

ميزد به روي بازوي تو بوسه ها پدر

يك بوسه جاي خويش و يكي جاي فاطمه

ابري بيار و سايه به زينب هَديّه كن

اي بچه شير حيدر و رعناي فاطمه

تنها حسين پشت رَدِ دستهاي توست

بر خاك ديد رَدِّ قدمهاي پاي تو

چشم فرات پاسخي از مشك تو نديد

مانده هنوز ماتِ معماي فاطمه

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

 

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

          يا قمرالعشيره

بايد حسين دم بزند از فضائلت

وقتي حسيني است تمام خصائلت

تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست

در شرح بيکراني اوصاف کاملت 

بي شک در آن به غير جمال حسين نيست

آئينه اي اگر بگذاري مقابلت

اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه

غم مي بري ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدايي بهانه است

دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت

با زورق شکسته ي دل سال هاي سال

پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت

 

بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين

سقاي با فضيلت و دريا دل حسين

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

 

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

                  يا باب الحوائج

بـاد  از  جــانـب  صـــحرا   خـــبری  آورده

آسـمان  قـید  نزولش  خدمه  باران   است

ابرهامان همه  در معرض  اشک شوق اند

و  زمیـن چـشم به راه  قـدم بـاران  اسـت

***

بر روی خـاک پر وبـال ملـائـک پـهن اسـت

از  مـسـیر  گــذر  اُمِّ بـنین  آمــده انــد

هـمه دور سـر ایـن مـاه پسـر  می گـردند

دسـت  بـوس  پـسر  اُمِّ بـنین  آمـده انـد

***

در  توان  چه کسی  هست  که با آمدنش

خلق  را  وجه ی  او  سر  به  سجود آورده

فاطــمه  بـنت  اسـد  اُمِّ  اسـد  گــردیــده

کودکــی هــای علــی را بـه  وجــود اورده

***

خــانه با  آمدنــش  رونق بـــسیار  گــرفت

باغ  را  عــطر گل یـــاس بـــهاری  کـــرده

ســـالها  منتـــظر  آمدنـــش  زیــــنب بود

روی او فــــاطمه  ســـرمایه گــذاری  کرده

***

نه فقـــط  شیـــعه به  او بــاب حـوائج گوید

از دخیل نگــهش گـَـبر  مســـلمان  گــردد

دســــت او پنجـره  فولاد  همه ادیان است

او اشـــاره  کــند  ایران هـمه سلمان گردد

(مصطفي صابر خراساني)

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

             يا قمرالعشيره

رسيد ماهِ قبليه ز هر چه بالادست

نگاه ها همه حيران به رويش افتادست

عزيز مصر بداند جمال زيبا را

خدا ز مبدأ خلقت فقط به او دادست

رشيدي قد او سايه گستري كرده

كه قلب حضرت زينب ز بودنش شادست

مفاد آيه ي والشمس و القمر يعني

دقيقه اي كه كنار حسين اِستادست

علي به بازوي كه بوسه مي زند ، به به

براي مشك گرفتن چقدر آمادست

قسم به هيبت او لحظه هاي جنگ و نبرد

هر آنكه تن به ستيزش دهد زنا زادست

 

اگر كه قبضه ي شمشير را بچرخاند

بقدر ذره اي از دشمنش نمي ماند

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

         يا قمرالعشيره

لبریز از تو گفتنم اما نمیشود

اصلا زبان برای سخن وا نمیشود

لکنت زبان گرفته و مانده ام هنوز

دم از شما زدن به تقلا نمیشود

عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام

بر روی دفتر دلم آقا نمیشود

وصف تو کار من نه، که کار خود شماست

مجنون که از قبیله ي لیلا نمیشود

فرض محال کردم و دیدم که باز هم

در این خیال وسعتتان جا نمیشود

 

ساقی بریز باده که بر خود قلم زنم

دم از ظهور حضرت صاحب قلم زنم

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

مدح و ولادت قمر بني هاشم(ع)

             يا باب الحوائج

مي آيد از بهشت خبرها يكي يكي

امشب گشوده شد همه درها يكي يكي

وقتي علي دوباره قدم ميزند به خاك

مبهوت ميشوند نظرها يكي يكي

بالا بلندي آمده و پيش قامتش

خم ميشوند كوه و كمرها يكي يكي

تنها خليل نيست كه يعقوب هم رسيد

قربانيش كنند پسرها يكي يكي

يك قوم از جمالش و يك قوم از جلال

دل نَه كه ميدرند جگرها يكي يكي

خورشيدي از قبيله ي هاشم دميده تا

حيران كُنَد نگاه قمرها يكي يكي

 

نامش حماسه را به غزل بند ميزند

اُمّ البنين به فاطمه لبخند ميزند

 

ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....

ادامه نوشته

ولادت و مرثيه قمر بني هاشم(ع)

     يا قمرالعشيره

آسمان جلوه اي اگر دارد

از نماز شب قمر دارد

شب ميلاد تو همه ديدند

نخل ام البنين ثمر دارد

آمدي و حسين قادر نيست

از نگاه تو چشم بر دارد

كوري چشم ابتران حسود

چقدر فاطمه پسر دارد

اي رشيد علي نظر نخوري

شهر چشمان خيره سر دارد

 

باب حاجات ، كعبه ي خيرات

بر تو و قدو قامتت صلوات

 

اي نسيم پر از بهار علي

ماه در گردش مدار علي

چقدر مشكل است تشخيصت

تا كه تو مي رسي كنار علي

با تو يك رنگ ديگري دارد

شجره نامه ي تبار علي

دومين حيدر ابوطالب

صاحب غيرت و وقار علي

به شما ميرسد ذخيره ي طف

همه ي ارث ذوالفقار علي

 

اي علمدار و سر پناه حسين

حضرت حمزه ي سپاه حسين

 

كاشف الكربي و تمنا من

دستهاي هميشه بالا من

تو بر اين خاكها بكش دستي

اگر اين خاك زر نشد با من

سر سال است مرد مسكينم

مكش از دست خاليم دامن

چقدر فاصله است اي دريا

از مقام ظهور تو تا من

تو بزرگ قبيله ي آبي

تو غديري ، فراتي اما من

 

خشكسالم ، كوير بي آبم

روزگاري است تشنه ميخوابم

 

كمرت جايگاه شمشير است

لب تو جايگاه تكبير است

سر ما رابزن همين امروز

صبح فردا براي ما دير است

هيچ كس روبه روت نيست مگر

آن كسي كه ز جان خود سير است

سيزده ساله حيدري كردي

پسر شير بيشه هم شير است

گيرم افتاده است روي زمين

دست تو باز هم علمگير است

 

پسر شاه لافتي عباس

اي جواني مرتضي عباس

 

از نگاه كبوتري وارم

به مقام تو غبطه ميبارم

سر من را اگر بگيري باز

به دو ابروي تو بدهكارم

ارمني هم اگر حساب كني

دست از تو بر نميدارم

بده آن مشك پاره ي خود را

تا براي خودم نگهدارم

بي سبب نيست گريه ي چشمم

حسرت صبح علقمه دارم

 

با تمامي شور و احساسم

آرزومند كف العباسم

 

زلف ما را ز مشك وا نكيند

لب ما را از آن جدا نكنيد

پاي ما را به جان خالي مشك

در حريم فرات وا نكنيد

دست بر زيرتان نمي آرد

آبها اينقدر دعا نكنيد

تيرها روي اين تن زخمي

خودتان را به زور جا نكنيد

تازه طفل رباب خوابيده

جان آقا سر و صدا نكنيد

 

تا كه از مشك پاره آب چكيد

رنگ از چهره ي رباب پريد

علي اكبر لطيفيان))

مدح و مرثيه ي قمر بني هاشم(ع)

يوسف اگر هست خريدار توست

چند صباحي است كه بارانيم
در به در كوچه ي حيرانيم
سر به بيابان بگذارم دگر
خسته از اين شهر بيابانيم
دست كسي هست به دادم رسد
من كه دگر روي به ويرانيم
دور و بر كوچه ي معشوق خود
روز و شبان گرم غزل خوانيم
كاش كه از دست قضا لحظه اي
دور سر يار بگردانيم


دور سر ماه بني هاشمي
نذر قدوم قمر فاطمي


صحن دله شهر چراغان شده
عشق در اين باديه مهمان شده
هوش و حواس همه ي عرشيان
جمع به يك زلف پريشان شده
شمع شب خانه ي خورشيد ها
جلوه ي يك ماه درخشان شده
دامنه ي دامن ام البنين
با گل رويش چو گلستان شده
پاي به سر كودكي حيدر است
اين كه در اين مهد نمايان شده


قند دل مادر او گشت آب
تا پدر عباس نمودش خطاب


آمدي اي نور كه پيدا شوي
ماه شب چارده ي ما شوي
آمدي اي چشمه ي خورشيد تا
روشني چشم مسيحا شوي
ساقي لب تشنه ي كرببلا
آمده اي تا كه تو دريا شوي
آمدي از صلب امير عرب
تا پسر حضرت زهرا شوي
كودك شيرين علي آمدي
تا نمك سفره ي مولا شوي
ما همگي تشنه لبان توايم
زودتر اي كاش تو سقا شوي


ما همگي كاسه به دست توايم
تشنه ولي يكسره مست توايم


يوسف اگر هست خريدار توست
نرخي اگر هست به بازار توست

بردن دل از همه ي اهل بيت
كار كسي نيست فقط كار توست
هر كه فقط خواب تو بيند به خواب
تا ابد الدهر گرفتار توست
هفت بهشتي كه خدا گفته است
باغچه اي در پس ديوار توست
مادر من داده مرا دست تو
گفته ابوالفضل نگهدار توست


ذكر مدام دل من صبح و شام
حضرت عباس عليه السلام


اي پسر شير خداوندگار
وي خم ابروت خم ذوالفقار
در صف صفين زدي كآن چنان
روز به چشم همه شد شام تار
بازي در كودكي ات بود و شد
لشكري از بازي تو تار و مار
ميمنه تا ميسره ي شام بود
يكسره در ناله اي أين الفرار
زاده ي «شعثا» كه همه گفته اند
يك تنه او هست خودش صد هزار
با پسرانش به درك رفته اند
با لب شمشير تو اي تك سوار


گر بروي ميمنه تا ميسره
كار سپاهي بشود يكسره


سوره ي خورشيد اگر مي رسد
در پي آن شأن قمر مي رسد
عاقبت از جلوه ي اين مهر و ماه
ظلمت ما نيز به سر مي رسد
همت و هميّت خون پدر
هر چه كه باشد به پسر مي رسد
تا كه علم بر سر دوش تو هست
كي به سوي خيمه خطر مي رسد
اي پدر مشك به اشكت قسم
زخم غم تو به جگر مي رسد
قبل رسيدن به كنار تنت
دست برادر به كمر مي رسد
قد تو طوبي است چرا اينقدر
قبر تو كوچك به نظر مي رسد


اي علم افراشته در عالمين
اكشف يا كاشف كرب الحسين
(شاعرش را نميشناسم)