مرثیه حضرت علی اصغر علیه السلام
یا رضیع الصغیر
تا که بر روی زمین خیمهی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهرهی مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب ...
یا رضیع الصغیر
تا که بر روی زمین خیمهی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهرهی مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب ...
يا رضيع الحسين يا باب الحوائج
قَسَمَت ميدهم به جانِ رباب
علي اصغر بگير دست مرا...
(سيد پوريا هاشمي)
امان از دل رباب(س)
غنچه ي پر پر ِ من، لاله يِ من، ياسمنم
ذره اي مثل تنت تاب نمانده به تنم
من هم اندازه يِ تو تشنه ام اما چه كنم؟
من هم اندازه ي تو خشك شده اين دهنم
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا رضيع الحسين يا باب الحوائج
از شيرخواره اي به همه شيرخوارگان
آغوش ِ گرم مادرتان نوش ِ جانتان
(حاج حيدر توكل)
با تشكر فراوان از برادر عزيزم جناب آقاي "عليرضا فتحي"
يا رضيع الحسين يا عطشان
شب يلدا شد و حالم خراب است
تمام آرزوهايم سراب است
چگونه ميشود جشني به پا كرد؟!!!
علي اصغر به روي نيزه خواب است
(محمد مهدي عبداللهي)
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقايِ "ياسين ملازاده"
امان از دل رباب (س)
دور تا دورم نشستند و نگاهم ميكنند
اينقدر ناخن نكش دارم خجالت ميكشم
(علي اكبر لطيفيان)
يا رضيع الحسين (ع)
دست را بر طناب میگیرد
بچه را از رباب میگیرد
دست و پا میزند علی اصغر
خیمه را اضطراب میگیرد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا رضيع الحسين(ع)
حالا براي خنده كه دير است گريه كن
بابا نخواب...موقع شير است...گريه كن...
در مانده ام ميان دوراهي...كجا روم؟
چشمم كه رفته است سياهي...كجا روم؟
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل رباب(س)
لب تر کند پیالهی کوثر تو هم برو
برخیز علیِّ اصغر ِ خیبر تو هم برو
از صبح گریه کردی و دلشوره داشتی
دیدی رسید نوبتت آخر تو هم برو
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل رباب (س)
بیتابم و باز حرف صبر آمده است
تو رفتی و آه... تازه ابر آمده است
انگار به کشتن ِ تو راضی نشده
با نیزه برای نبش ِ قبر آمده است
(محمد رسولي)
با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي "سيد باقر سيدي زاده"
يا باب الحوائج
هرچند رويِ دستِ من از دست ميرود
از شوق ِ وصل ِ دوست چه سرمست ميرود
اين كهكشانِ عشق و سپهر ِ شرافت است
با دستِ جور ِ حرمله يِ پست ميرود
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا عطشان يا رضيع الحسين(ع)
اي كه از هُرم ِ حَرَم آمده اي دست به دست
سرخوش از جام ِشهادت زده اي دست به دست
تيغ چشمت، زره ات ناله و فريادَت اشك
شرم دارد ز لبِ تشنه يِ تو ساقي و مشك
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا رضيع الحسين (ع)
یک تیر سه شعبه با خودش شر آورد
سقـای حسیـن را ز پـا در آورد
در حیرتم این تیـر که سقـا را کشت
حالا چه بلایی سـر اصغـر آورد
(شاعرش را نميشناسم)
يا رضيع الحسين يا عطشان
حالا كه راهِ آب دگر وا نميشود
حالا كه چاره اي به تو پيدا نميشود
حالا كه مشكِ ساقي لب تشنه پاره شد
بين دو نهر قطره مُهَيّا نميشود
من گريه ميكنم تو بزن چنگ سينه ام
دردي كه بي دواست مداوا نميشود
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
يا باب الحوائج
لبِ تو حدِّاقل سیر بود بهتر بود
به جای خون به لبت شیر بود بهتر بود
ز خون محاسن و پشت لبت جوانه زده
به عمه گفتم اگر پیر بود بهتر بود
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب.....
امان از دل رباب(س)
يك باغ پُر از غنچه كه پرپر كردند
نامرديِ خود جمله برابر كردند
در پيش ِ دو چشمانِ پُر از آبِ رباب
دعوا سر ِ گهواره ي اصغر كردند
(محمد حسن بيات لو)
امان از دل رباب(س)
حرفِ دل است، داد كه ناپاك صورتان
از بس قشنگ بود علي را نظر زدند
تيري كه استخوانِ ابالفضل را شكست
آن تير را به حنجره يِ اين پسر زدند
(شاعرش را نميشناسم)
يا رضيع الحسين(ع)
به روی دست پدر عاشقانه جان می داد
گلی ز باغ لبش دست باغبان می داد
سپیدی گلویش شد نشان تیر ولی
شکوه خنده ی خود را به او نشان می داد
ادامه ي شعر در ادامه ي مطلب......
يا رضيع الحسين يا باب الحوائج
شد تهي دستِ شه چو از كم و بيش
سر ِ خجلت فكند ، خود در پيش
اصغر ِخود به كف گرفت و بگفت
برگِ سبزي ست تحفه ي درويش
(سالكي واعظ)
امان از دل رباب(س)
ببين مادر ز گريه آب رفته
كه از جسم و تن ِ من تاب رفته
به نيزه دار گفتم بچه داري؟؟؟
كمي آرام تازه خواب رفته
(حسن لطفي)
يا رضيع الحسين(ع)
بگويم باز رازي با سرت واي
مرا آرام سازي با سرت واي
ز بس شيرين زباني حرمله هم
شده سرگرم بازي با سرت واي
(شاعرش را نميشناسم)
امان از دل رباب (س)
سفت بستيدش به روي نيزه ها بازش كنيد
دردش آمد اين زبان بسته كمي نازش كنيد
(علي صالحي)
باتشكر از برادر بزرگوارم جناب آقاي "علي صالحي"
يا رضيع الحسين(ع)
آهسته گویمت نکند بشنود رباب
گهواره را شلوغي بازار ديده اند
(شاعرش را نميشناسم)
علي بالام
ربابیدن علی بو حالتون آلیب دوزیمی
سنی گورن کیمی اله ایتیرمیشم اوزیمی
بالاسی اوخلانان اولسا اگر بولر سوزیمی
بالاسی اوخلانان آهو کیمی اوغول ملرم
بو قانلی قنداقووی گهی آچیب گهی بلرم
(استاد نجمي تبريزي)
معني شعر:
علی جان این حالی که تو داری صبر وقرار رو از رباب گرفته
از موقعی که تو رو زخمی دیدم خودمو بد جوری گم کردم
حالم رو اگر کسی كه بچه اش زخمی باشه ميفهمه
پسرم مثل آهویی که بچه اش تیر خورده گریه میکنم
این قنداقه ي خوني تورا گاهي باز ميكنم و گاهي ميبندم
با تشكر فراوان از سرور گرامي جناب آقاي"ابراهیم مسلمی بیرامی"براي ارسال اين شعر جانسوز
علي بالام
من خود به دلِ خاك سپردم بدنش را
يادم نرود گريه و ناخن زدنش را
آن تير كه زد حرمله ي خير نديده
نگذاشت ببينم به زبان آمدنش را
(شاعرش را نميشناسم)
يا رضيع الحسين(ع)
از ازل تیر بلایم در نظر بود ای پدر
حنجرم نه پای تا فرقم سپر بود ای پدر
مصطفی حلق تو را بوسید تو حلق مرا
هر دو را آن روز در مد نظر بود ای پدر
شد سرم از پوست آویزان تو می دانی چرا...
حجم تیر از گردن من بیشتر بود ای پدر...
(استاد سازگار)
با تشكر فراوان از وبلاگ وزين"بسم رب العباس(ع)"
علي بالام
ميخواستم بزرگ شوي محشري شوي
تا چند سالِ بعد علي اكبري شوي
ميخواستم كه قد بكشي مثل ديگران
شايد عصاي پيريِ يك مادري شوي
لحظه به لحظه رنگ تو تغيير ميكند
چيزي نمانده است كه نيلوفري شوي
مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلويِ ديگري شوي
اين مادري ِ من كه به دردت نميخورد
تو حاضري علي كه تاج سري شوي؟!
(علي اكبر لطيفيان)
يا رضيع الحسين(ع)
رويِ اين دستم تنش بر روي آن دستم سرش
آه بفرستم كدامش را براي مادرش؟!
حجم ِتيري كه براي جنگهاي سخت بود
آنچنان آسيب زد چيزي نماند از حنجرش
شرم دارم كه بگويم تير ِ دشمن داغ بود
در حرم پيچيد عطر و بوي ياس ِ پرپرش
(علي اكبر لطيفيان)
علي بالام
بين گل ها ، علي ِ من تك بود
علي ِاصغر ِ من كودك بود
كشته شد ليك به خود ميگويم
كاش اين نيزه كمي كوچك بود
(شاعرش را نميشناسم)
يا رضيع الحسين (ع)
به روی دست پدر کودکانه میفهمید
که آب میرسد او را ، نداشتش تردید
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خواست گریه کند، ناگهان لبش خندید
(شاعرش را نميشناسم)