علي بالام

من خود به دلِ خاك سپردم بدنش را

يادم نرود گريه و ناخن زدنش را

آن تير كه زد حرمله ي خير نديده

نگذاشت ببينم به زبان آمدنش را

(شاعرش را نميشناسم)