گودال

        صل الله عليك يا اباعبدالله

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها
زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها


گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدانی مگر
میشود حُب علی منجر به خیلی چیزها


دیده جای خالیت را آن سوار و دوخته
چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها


روی پیشانی ز جای مُهر خون جاری شده
سنگ دارد میزند لشگر به خیلی چیزها


تیر را جای جلو از پشت در می آوری
گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیز ها


آن طرف از دور دیدم سارقی کرده کمین
چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها


جا گرفته روی سینه شمر ملعون از قفا
میزند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیز ها


کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت
میخورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها


با قد خم مادرت آمد عیادت کرده ای؟
یاد پهلو یاد میخ ِدر به خیلی چیزها

(عباس احمدي)

مرثيه حضرت زينب (س)

         يا زينب كبري (س)

رفتي و صبح محشر من خواهد آمد

رفتي و غم دور و بر من خواهد آمد

آنكس كه بر پيرهنت رحمي نكرده ست

حتي سراغ معجر من خواهد آمد

(سيد مجتبي شجاع)

با تشكر فراوان از برادر گرامي جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر

گودال

          صل الله عليك يا مظلوم

چشم من را زغمت چشمه ي زمزم کردند

سایه ات را زسر خواهر تو کم کردند

پیش چشمم همه دنیا طلبان در گودال

بهر یک کیسه درم جسم تو درهم کردند

(مجيد رجبي)

باتشكر از برادر گرامي جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر

 

مرثيه حضرت زهرا(س)

               يا زهرا (س)
از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست

هرچیز سخت در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست

طومار عاشقیست که می پیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست

آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن به پیرهن آسان نیست

گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست

خود مرد جنگی ام من و میدانم
با میخ جنگ تن به تن آسان نیست

دلهای عشقند که می فهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست

(محسن رضواني)

با تشكر فراوان از جناب آقاي رضواني براي ارسال اين شعر جانسوز

مرثيه حضرت زهرا(س)

              يا زهرا (س)

من آمـــدم  برا ی  یــاری عـــلی
فــقط   برای  ماندگـــاری عـــلی
بســاز  با  همه  نــداری   عــلی
مــنم کنــیز  خانــه  داری علــی

علی شناسـی  است راه فاطمه
علی سـت  بهـترین  گناه فاطمه

علی فقط غم مرا به سینه داشت
علی مرا فقط در این مدینه داشت
ولی همان که از غدیر کینه داشت
برای بی  هــوا  زدن زمینه داشت

نبی که رفت ناله اش به من رسید
و پاره ی قــباله اش به مـن رسید

رســیده ام   ســر قرار گــم شده
رســید دســت روزگــار  گم شده
به ضــرب دور از انـتــظار گم شده
حــسن بگرد گوشــواره  گم شده

به هیچ کس نگو که خورده ام زمین
به هــیچ  کــس  نگو عزیـزم  آفرین

امــان  من   بریده  شــد امــان بده
حســن تو  چــادر  مرا  تکــان  بده
عصــا  به  دســت  مادر جـوان بده
جلو بیــفت  خــانه  را  نــشان بده

پس از نبــی بلــــا فـقط همین نبود
تمــام  ماجــــــرا  فقط هــمین نبود

(مصطفي صابر خراساني)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                  يا زهرا (س)

از داغ محسن اين شده حالم كه شوهرم

با ديدنم چو آينه مبهوت ميشود

آن تخته اي كه قسمت گهواره اش نشد

يا رب براي فاطمه تابوت ميشود

(شاعرش را نميشناسم)

با تشكر از برادر گرامي جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر

مرثيه حضرت زهرا(س)

                 يا زهرا (س)

دلم از حوضچه ی اشک وضو می گیرد

از غم بغض غریبانه، گلو می گیرد 

باز شد دفتر غمنامه ی آن ماهی که

چند ماهی ست که از آینه رو می گیرد

******

قصه ی تازه جوانی که دگر پیر شده

روح بخشی که خود از زندگی اش سیر شده 

داستان شب یک خانه ی کوچک که در آن

ماه در بستری از درد، زمین گیر شده

******

شب رسیده است و پُر از عطر خدا می گردد

جاری زمزم خون دور صفا می گردد 

مردی از دلهره ی هُرم تب بیمارش

اشک می ریزد و دنبال دوا می گردد

******

می چکد در نفس شب، عرق شرم زمین

در نگاه غم مردانه ی دلتنگ ترین 

می رسد صوت ضعیفی که به او می گوید

لحظه ای مرحمتی کن، به کنارم بنشین

******

من همان آینه ی شب زده از سنگ تو ام

رو گرفتم ز تو چون، سایه ی بی رنگ تو ام 

پیش من باش و ببین امشب از آن شب هایی ست

که کنار تو و یک عالمه دلتنگ تو ام

******

نشود فاش جهان، آن چه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسانِ من و توست 

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفتگویی و خیالی ز جهانِ من و توست

******

دردها پر شده در خانه ی سینه که مپرس

قصه هایی ست در این بیت حزینه که مپرس 

کاش می شد که شبی با تو بگویم آقا

رازی از کوچه ی باریک مدینه، که مپرس

 

******

فاش کردم به جهانی که منم پابندت

زخم هایم به فدای گل یک لبخندت

من فقط زخم از آن کوچه خریدم اما

غرق کابوس شده روز و شب فرزندت

*******

از شب حادثه روی حسنم زرد شده

از غم دلهره ی او نفسم سرد شده 

جلوه ای کرد که انگار تو همراه منی

کاش می دیدی علی جان، پسرم مرد شده

(شاعرش را نميشناسم)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                 يا زهرا (س)

از هوش رفته ای چه قَدَر گریه می کنی

 از لحظه ای که رفته پدر گریه می کنی

 

داغ پدر مگر که برای تو بس نبود

 حالا برای داغ پسر گریه میکنی

 

میخ گداخته جگرت را درید و سوخت

 می سوزی و به سوز جگر گریه می کنی

 

این چوب نیم سوخته آئینه ي دق است

تا می کنی نگاه به در گریه می کنی

 

این استخوان در گلویم راه گریه بست

 اما تو جای هر دو نفر گریه می کنی

 

افتاده ام به پای تو مانند اشک تو

من آب می شوم تو اگر گریه می کنی

 

از فرط درد خنده و گریه یکی شده

لبخند می زنی به نظر گریه می کنی

 

تنها سلاح دست تو این اشک چشم توست

 با چادری که هست سپر گریه می کنی

 

هر کس بیاید از پی احوال پرسی ات

 پُرسد چه حال یا چه خبر گریه می کنی

 

دستی شکسته اشک مرا پاک می کند

 دستی گرفته ای به کمر گریه می کنی

 

بیت الحَزَن که می روی از خانه هر قدم

کوچه به کوچه نبش گذر گریه می کنی

 

همسایه ها برای تو پیغام داده اند

بس کن تو فاطمه چه قدر گریه می کنی

(محمد رسولي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

               يا زهرا (س)

این پلک های خسته که بالا نمی رود

دست شکسته جز به تمنا نمی رود

 

لحظه به لحظه فاطمه از هوش می رود

بیرون ولی ز غُصه ي مولا نمی رود

 

شهر مدینه منتظر مرگ کوثر است

 حتی کسی به دیدن زهرا نمی رود

 

تنها کلام فاطمه عجل وفاتی است

 آمین مستمع ز چه بالا نمی رود

 

هر دم می گرفت سراغ بلال را

می گفت او به مأذنه آیا نمی رود

 

سخت است بین بستر خود جابجا شدن

 این دنده شکسته دگر جا نمی رود

 

دیگر برای شِکوِه از این مردمان پست

سوی اُحُد حبیبه طاها نمی رود

 

قهر است فاطمه به خدا با تمام شهر

دیگر صدای گریه از اینجا نمی رود

 

گرچه نفس نفس زدنش هم به سختی است

چادر نماز از سر زهرا نمی رود

(شاعرش را نميشناسم)

مرثيه حضرت زهرا(س)

        يا زهرا(س)     

ای سرخی شفق ز رخ لاله فام تو
ای روح بخش زندگیم عطر نام تو


با پهلوی شکسته به پایم کنی قیام
شرمنده می شود علی از احترام تو


آنسان قدت خمیده که در موقع نماز
فرقی نبود بین رکوع و قیام تو


از مردم مدینه که خیری ندیده ام
جان می دهد به فاتح خیبر سلام تو


اين روزهای تلخ که حرفم نمی خرند
پر می زنم به خاطر شهد کلام تو


پیچیده در مدینه که زهرا نماندنیست
بنگر به التماس نشسته امام تو


حرفی بزن بگو که با حیدری هنوز
تا بشنوند اهل مدینه پیام تو

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكر از برادر بزرگوار جناب آقاي محمد قديمي براي ارسال اين شعر

 

مدح حضرت زهرا (س)

  يا زهرا (س)         

هرگاه که میکنم نگاهت بانو :

میخواهم از آهِ گاه گاهت بانو

"روزی نرسد جدایی افتد بینِ

دستِ من و چادرِ سیاهت بانو"

   (عارفه دهقاني"نسيم")

 

مرثيه حضرت زهرا(س)

                يا زهرا (س)
دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه
کمی دعـا به خودت کن به جـای همسایه


بـرای تک تکشان مغفـرت طلب کـردی
ولـی بـه روت درآمـد صـدای همسایه


ز گریـه های تو نـزد علی گلـه کردنـد
مرا کشـد بخـدا شکـوه هـا ی همسایه


امـام عصـرم و از فعلـشان خـبـر دارم
که گشت مرگ تـو زهـرا دعـای همسایه


تو روی خوب و خوشی بهرشان نشان دادی
به زندگـی تـو ندیـدی وفـای همسایه


تمـام روز و شبت را دعـایشـان کـردی
ولی چـرا شـده مزدت جفـای همسایه


بـرای بیعـت شیطـان حیـدرت بردنـد!
جلـو نیـامـده حتـی دوتـای همسایه


به روز حادثـه دیـدم حیـاط خانه ی من
ز کیـنـه پـر شـده از رد پـای همسایه


ز نقـل جـار و سپس دار تـو کنـد محسن
دعـا به خویـش پس از هـر دعای همسایه

(سروده ي دوست گرامي سيد محسن حبيب اله پور)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                 يا زهرا (س)

نشسته اند همه در کمین ... تو را بزنند

نگاه کن ، بنگر ..و .. ببین !... تو را بزنند

 

تعجب است همه با علی جدل دارند ؛

به کینه های قدیم آن و این ، تو را بزنند

 

زیاد کار بدی نیست ؟ پیش چشم همه

همین که حمله کنند و ... همین تو را بزنند ؟؟

 

چگونه شرم نکردند و رویشان می شد !!؟

علی نگاه کند ... اینچنین تو را بزنند !!!؟

 

بهانه ای که ندارند لاجرم باید

گره زنند به دستان دین .. تو را بزنند

 

نگفت با خودش این را حسن که می بیند ؛

کنار خانه یتان بر زمین تو را بزنند

 

خدا به خیر کند این لگد زدن ها را

قرار بود که بد تر از این تو را بزنند

(مجتبي كرمي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                مادر زينب (س)

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف

چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

 

هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است

رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف

 

گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر

وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف

 

از کنار تو که می آید به خانه ناگهان

با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف

 

من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم

غُصه ي تو یک طرف داغ برادر یک طرف

 

مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین

پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف

 

من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم

زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف


وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها

گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف

(علي اكبر لطيفيان)

مرثيه حضرت زهرا(س)

           يا زهرا (س)

خدا داند دلم چون گریه می کرد

به حالم دشت و هامون گریه می کرد

ندیدم زخم پهلو را در آن شب

ولی دیدم کفن خون گریه می کرد

)غلامرضا سازگار"ميثم")

باتشكر فراوان از برادر گرامي جناب آقاي ياسين ملازاده براي ارسال اين شعر

امام زمان (عج)

         اللهم عجل لوليك الفرج

وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم

باید که التماس به خون جگر کنیم

 

ما در فراق خون جگر میخوریم و بس

اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم

 

وقتی طواف گرد تو را دور میزنم

پروانه نیستیم طواف حجر کنیم

 

ما بار خویش بسته و آماده ی توایم

کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم

 

دوری تو خسارت ما را زیاد کرد

راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم

 

ما را مران زخویش که عهد بسته ایم

تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم

 

تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم

هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم

 

ای آفتاب، اول صبح ظهور تو

ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم

(علي اكبر لطيفيان)

برگرفته از وبلاگ"نود و پنج روز باران" 

مرثيه حضرت زهرا(س)

             يا زهرا (س)

ای بال و پر شکسته مرا بال و پر مبند
بردار بارم از دل و بار سفر مبند 


اي حاصل علي نشوي قاتل علي

آه اي كمر شكسته به قتلم كمر مبند

 

پای فراق را تو در این خانه وامکن
دستی که بسته شد تو بار دگر مبند

چشمت بهشت باشد و مژگان در بهشت
بگشا مژه , زباغ بهشتم تو در مبند

ای قبله ي علی زچه رو رو به قبله ای ؟
راه امید را به من ای محتضر مبند


جانم بگیر از من خسته رو مگیر
راه نگاه را به رخ چون قمر مبند

(سيد محسن حسيني)

مرثيه حضرت زهرا(س)

               حيدر مرا ببخش

در چشم ِنيم باز من اي چشم حق ببين

اين آخرين ورق ز كتابست و خواندنيست

ميسوزم از غمي كه ميان هزار خصم

يك يار مانده بهر تو ، آن هم نمانديست

(استاد علي انساني)

مرثيه حضرت زهرا(س)

            يا زهرا (س)

(نفس به سینه‌ی من زخم‌دار می‌آید)***صائب تبريزي

چها به روز من از روزگار می‌آید

 

تعجّبی نبود گر نفس شمرده زنم

به سینه‌ام ز نفس هم فشار می‌آید

 

کجایی؟ ای اجل! ای حسرتِ خزان‌زدگان

بیا که گر تو بیایی، بهار می‌آید

 

ز گریه منع کنندم، مگر نمی‌دانند؟

ز شمع، گریه‌ی بی‌اختیار می‌آید

 

به سختی اشک علی را ز چهره پاک کنم

هنوز دست شکسته به کار می‌آید

 

علی ز فاطمه بوی فراق می‌شنود

قرار من به برم بی‌قرار می‌آید

 

به حیرتم که علی (رستگار)، بعد از این

چگونه با غم زهرا کنار می‌آید

(سید محمد رستگار)

مرثيه حضرت زهرا(س)

            يازهرا(س)

خزان به جنگ گل داغدار مي آيد

و يا اجل به ملاقات يار مي آيد

 

بنال اي دل خونين به غربت بلبل

كه ناله از جگر لاله زار مي آيد

 

چها كشيده اي از روزگار يا زهرا

كه مه به بزم شبت سوگوار مي آيد

 

به ماهِ عارض تو دست شوم سايه چه كرد

كه آفتاب به چشم تو تار مي آيد

 

زند چو باد خزان تازيانه بر سر گل

به غير ناله ز بلبل چه كار مي آيد

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكر از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

مرثيه حضرت زهرا(س)

        يا زهرا (س)

ای بهشت آرزویم پر مکش

سایه ات را از سر حیدر مکش

 

آفتابم شب مکن روز مرا

خیز و بنگرحال امروز مرا

 

آتش افتاده به هست سینه ام

سنگ کینه خورده بر آیینه ام

 

آنچنان افتادم از چشم همه

که سلامم بی جواب است فاطمه

 

بی گل رویت ز جان سیرم مرو

جان زینب بی تو می میرم مرو

 

بی ستونم بعد تو چون آسمان

التماست می کنم پیشم بمان

 

ای امیدم بر دوام زندگی

هر نفس می میرم از شرمندگی

(شاعرش را نميشناسم)

 

مرثيه حضرت زهرا(س)

                يا زهرا (س)

ای غریب وطن ای خانه نشین شوهر من

شده هنگام جدایی بنشین در بر من

بنشین تاکه بگرید به تو چشم تر من

بنشین گریه کن ای رهبر بی یاور من

 

گریه کن عقده ی تو باز دگر باره شود

ترسم از شدت اندوه دلت پاره شود

 

ای دل فاطمه خون بهر گرفتاری تو

ای که در سینه گلو گیر شده زاری تو

یک نفر نیست که خیزد به هواداری تو

چه کنم دست ندارم که کنم یاری تو

 

یاد آن روز که صدبار ز پا افتادم

باز دیدم تو غریبی سرپا استادم

 

ای که با یاد غمت سرو گریبان زده چاک

پیشتر آی کنم اشک ز چشمان تو پاک

پیش تو غُصه ی تو فاطمه را کرده هلاک

شب تاریک بده غسلم و بسپار به خاک

 

رنجه گردد ز تو ای جان گرامی دل من

گرچه تشییع نیاید قدمی قاتل من

 

كاش ميبودم و غمخوار تو ميگرديدم

تا دم مرگ طرفدار تو ميگرديدم

باز در بين عدو يار تو ميگرديدم

لاله ي پرپر گلزار تو ميگرديدم


کاش می سوخت دوباره ز غمت حاصل من 
باز می کشت مرا در ره تو قاتل من

(شاعرش را نميشناسيم)

مرثيه حضرت زهرا(س)

        يا زهرا (س)

خداحافظ ای شهر پر خاطره

زدی از جفا ها به کارم گره

 

خداحافظ ای بیت الاحزان من

نبینی دگر چشم گریان من

 

خداحافظ ای مردم بی وفا

که تنها علی مانده بین شما

 

بیا زینب ای نازنین محرمم

که بر روی زانو گذاری سرم

 

به گرد حسینم تو پروانه ای

از این پس تو بانوی این خانه ای

 

علی را به امواج غم یار باش

به هر غصه او را مدد کار باش

 

خداحافظ ای خانه ی سوخته

اجل چشم خود را به من دوخته

 

خداحافظ ای بی وفا میخ در

نمودی مرا از جفا بی پسر

 

خداحافظ ای بستر خالی ام

خداحافظ ای چادر خاکی ام

 

خدا را به جان و دلم بنده ام

که تنها به عشق علی زنده ام

 

حلالم کن ای یار خانه نشین

بیا روی نیلوفریم ببین

 

تو جسم مرا نیمه شب خاک کن

ز دیوار و در خون من پاک کن

 

خداحافظ ای فضه ی با وفا

نبودی تو یک لحظه از من جدا

 

بیا و زغمها نجاتم بده

جواب سلام علی را بده

 

خداحافظ ای کوچه ی پر بلا

که تنها تویی شاهد ماجرا

 

میان تو مردم مرا میزدند

نه یک تن چهل تن مرا میزدند

 

خداحافظ ای مجتبی حزین

که دیدی مرا نقش روی زمین

 

تو آتش به قلب کبابم مزن

تو از غصه ی کوچه حرفی مزن

(سعيد خرازي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

            يا زهرا (س)

سلام،آمده ام تاسفارشي بدهم

دري بسازبرايم دوباره؛ اي نجار

 

دري كه كنده نگردد به ضربه ي لگدي

دري مقاوم ومحكم ز بهترين الوار

 

دري كه رد نشود يك غلاف از لايش

دري بساز بدون شيارو بي مسمار

 

براي اينكه كسي مشت روي در نزند!

بيا سه چار كلون اضافه تر بگذار

 

دري بساز برايم ز چوب هاي نسوز

دري كه ديرتر آتش بگيرد اي نجار

 

دري به عرض من و جبرئيل ويك تابوت

دري به طول قدوقامت خم عمار

 

درانتها، سرهرميخ تيزرا كج كن

مهم ترازهمه اين است؟! خاطرت بسپار

(وحيد قاسمي)

مدح حضرت زهرا (س)

         يا زهرا (س)

خوشا موجی که از دریا بگوید

گلی کز مادر گلها بگوید

برای فتح دلهای شکسته

یکی ای کاش یا زهرا بگوید

(شاعرش را نميشناسم)

باتشكر فراوان از برادر گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر

مرثيه حضرت زهرا(س)

                                    يا زهرا (س)

نیمه شب بود و هوای فاطمیه که دلم دست به سینه پر زنان رفت مدینه که سلامی بدهد عرض ارادت به همان مادر مظلومه که زخمیست ز کینه، که سرت باد سلامت، تویی اسوه ي ایثار و شهامت و منم خاک کف پای غلامت و دلم سخت به دنبال مزارت که نِشیند به کنارت و سراپاش نثارت و سر خویش بریزیم غبارت و نبینیم که پرپر شده گلهای بهارت...

پشت دیوار نشستم و از این غصه شکستم به سرم ناله ي مولا، به دلم نغمه ي زهرا، که دلم دید دو گلدسته ي والا و من غرق تماشا که عجب صحن و سرایی و چه ایوان طلایی و عجب قبله نمایی، چه خوش حال و هوایی، که یکی گفت: "که این قبه مگر خلد برین است که خاک در آن سرمه ي جبریل امین است و هر شاه و ملک در حرمش گوشه نشین است؟" ندا داد منادی: "که این بارگه خسرو دین است و این مرقد مولای زمان است و زمین است، و این خاک، مطهر ز تن پاک امیر مومنین است"...

دلم باز پی نغمه سرایی، و این بار به سر شور و نوایی، که اجابت بشود ذکر و دعایی و شوم کرب و بلایی که صدا گفت: "که این کشته، همان زاده ی فتاح حنین است، و این شمس چراغ مغربین است و ضیاء مشرقین است و این جاده که بین الحرمین است، همان منزل عشاق اباالفضل و حسین است"...

باز کبوتر شدم و پر زدم از صحن و سرایش و رسیدم به حریمی که در آن مرقد آقای کریمی، که ندا گفت: "که این خانه همان باب نزول برکات است و همین جاست که آغازگر جاده بزم عتبات است و گدای در این خانه در اوج درجات است و این صحن همان ساحل کشتی نجات است، و اینجاست همان دایره معرفت بخشش و احسان که رسد سایه او بر سر انسان، که نه، حتی نفس آهوی وحشی رمیده، از این جلوه عیسایی ارباب دمیده و این گنبد زردی که شده جلوه گر صبح سپیده بود مطلع نورانی هر شعر و قصیده..."

دلم خسته از این غربت و گمنامی و دنبال سلامی که رسد از طرف یار همان دلبر و دلدار همان مونس و غمخوار که دلم در طلب دیدن رویش و دعا در وسط مسجد نورانی کویش شده پرپر، که بگویم دل من خسته از غربت مادر، و تو ای منتقم حادثه ي در، نفسی پیش دلم باش دو خط روضه بخوانیم و بنالیم از این درد و از این غم واز این سیل دمادم و بگیریم همان شور محرم...

(سروده ي دوست گرامي محمد جواد خراشاديزاده)

مرثيه حضرت زهرا(س)

             يا زهرا(س)    

مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند

شعله بر سوختن بال و پرت آوردند

دست سمت رخ همچون قمرت آوردند

گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند

 

خواب بودی ورم پلک ترت را دیدم

رفتی از هوش کنارم ، به خودم لرزیدم

 

بعد از آن روز که من سوختنت را دیدم

مُردم و زنده شدم زخم تنت را دیدم

باورم نیست بمانی کفنت را دیدم

غیرت کوچه و اشک حسنت را دیدم

 

چند وقتیست که خوابش پر کابوس شده

غیرت کودکمان زخمی ناموس شده

 

وای اگر بال و پرت میل به پرواز کند

زخم سر بسته ی پهلوت دهن باز کند

از تب نیمه شب تو سخن آغاز کند

 باید امروز نگاهت کمی اعجاز کند

 

ورنه از خس خس راه نفست می میرم

 آه ، از شهر مدینه چقدر دلگیرم

 

اشک چشمان ترت کاش امانت می داد

سوزش بال و پرت کاش امانت می داد

دنده ی دردسرت کاش امانت می داد

شب و درد کمرت کاش امانت می داد

 

نقشی از صورت خورشید در این شام بکش

بسترت سرخ شده پس نفس آرام بکش

 

بشکند دست بزرگی که به رویت بد زد

از لج من به روی بازوی تو آمد زد

خواست تا دست بیافتد چقدر بی حد زد

دشمنت زخم پیاپی به دلم خواهد زد

 

با زمین خوردن تو سینه ی من تیر کشید

دست من را نفس خسته به زنجیر کشید

 

در نگاه تو غم سوختنی معلوم است

غمت از دوختن پیرهنی معلوم است

در سراشیبی گودال تنی معلوم است

کشته بی سر و پاره بدنی معلوم است

 

تکه های بدنش سهمیه هر نیزه است

زیر و رو کردن او زیر سر سر نیزه است

(مسعود اصلاني)

مرثيه حضرت زهرا(س)

         يا زهرا(س)

شب است و همچنان شبهای دیگر

دوباره مادر من درد دارد

 

شده باغ گل رویش خزانی

بمیرم از چه رویی زرد دارد

 

هنوز از آن هجوم وحشیانه

گمانم مادرم سردرد دارد

 

پس از چندی نوازش کرد من را

وحس کردم که دستی سرد دارد

 

همه اینها گواهی می دهدکه

چرا بر روی چادر گرد دارد

 

رخ نیلی مادر آگهم کرد

مدينه در خودش نامرد دارد

 

کنارش تا سحر بیدار ماندم

بداند دختری همدرد دارد

(مجيد رجبي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

          يا زهرا(س)

خدایا خاطری افسرده دارم

ز کف رفته همه صبر و قرارم

 

چکد از نوک مژگانم ستاره

شب است و می کنم مه را نظاره

 

خسوف ماه من را دیدی ای ماه

زقلب داغدارم هستی  آگاه

 

به سینه عقده دارم از جدایی

نمانده بهر من عقده گشایی

 

گلستانم میان شعله ها سوخت

پر پروانه ي پروانه ها سوخت

 

خزان شد باغ امیدم کنارم

خداوندا دگر زهرا ندارم

 

دگر خورشید عمرم روی بام است

پس از زهرا دگر کارم تمام است

 

پس از زهرا دگر یاری ندارم

انیس و یار و غمخواری ندارم

 

خودم دیدم به باغم آذر افتاد

گل صد برگ من پشت در افتاد

 

خودم دیدم میان آتش و دود

نگاه فاطمه بر دست من بود

 

صدا می زد مرا ای دست بسته

ببین زهرا میان خون نشسته

 

هنوز از پشت در آید صدایش

رسد بر گوش من سوز نوایش

 

میان آتش و خون ذکرش این است

فقط حیدر امیرالمومنین است

(مجيد رجبي)

مرثيه حضرت زهرا(س)

                  يا زهرا (س)

زدست اهل مدینه چه خون جگر شده ام

ز تیشه های خزان نخل بی ثمر شده ام

 

کسی غریبی من را چرا نمی فهمد

شکسته بال ترین مرغ خون جگر شده ام

 

به غیر فضه کسی حال من نمی داند

که دید پشت در خانه بی پسر شده ام

 

من و فراق پدر باورم نمی آید

خمیده خسته شکسته پس از پدر شده ام

 

دو روز  پیش زنی آمد و نگاهم کرد

گرفت گریه اش از بس که مختصر شده ام

(سيد محمد جوادي)