امان از دل زينب(س)

دخترت هم غم پدر میخورد

هم غم موی شعله ور میخورد


نیزه دارت همین که میخندید

به غرورم چقدر بر میخورد


وسط کوچه ی یهودی ها

سینه ام زخم بیشتر میخورد


تکه سنگی که خورد کنج لبت

خنجری شد که بر جگر میخورد


کمرم را شکست آخرِ سر

ضربه هایی که بی خبر میخورد


بدنت را زیر و رو کردند

دست من بود که روي سر میخورد

(مسعود اصلاني)