گودال
يا ذبيح العطشان
رحمي قرار نيست كه بر پيكرش كنند
پس تيغ ميكِشند كه زخمي ترش كنند
از آب هم مضايغه كردند آمدند
سيراب از سرابِ دم ِ خنجرش كنند
هِي ميزدند و باز نفس ميكِشد حسين
راهي نمانده است مگر بي سرش كنند
گفت اين خداست پيش من از او حيا كنيد
مقتل شلوغ بود و نشد باورش كنند
خنجر اثرنكرد به حنجر قرار شد
مقتولِ يك جسارت زجر آورش كنند
با كينه سنگ بر دل آئينه اش زدند
تا كه هزار تكه علي اكبرش كنند
وقتي به پاره پيروهنش چشم داشتند
امكان نداشت رحم به انگشترش كنند
(مصطفي متولي)
با تشكر فراوان از برادر بزرگوارم جناب آقاي"محمد قديمي"
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22:11 توسط رضا قرباني
|