ولدي

پدر از خيمه ها نظر ميكرد

زير ِ لبها پسر پسر ميكرد

پيش ِ چشم ِ پدر علي اكبر

آتش ِ شوق شعله ور ميكرد

***

قلبِ ميدان پُر از تلاطم شد

علي آمد به رزمگاهِ حُنين

شده احيا نبرد حيدر باز

هنر ِ رزم ِ بچه شير ِ حسين

***

رجزي خواند و دشت ساكت شد

با نگاهش شكست هيمنه را

يا علي و گفت و زد به ميسره و

مثل تيري شكافت ميمنه را

***

عطش آنقدر جان گرفت از او

كه نميديد هيچ جز از دود

واي دلشوره بر حسين افتاد

ديد او محشري غبار آلود

***

علي اكبر ز راه مي آمد

دستهايش به گردن مركب

خون فرقش ز خوود جاري شد

بسته شد راهِ ديدن مركب

***

يكي آمد لجام اسبش را

برگرفت و سوي خصم كشيد

گفت ديگر توان ندارد، حال

همه ضربه هايِ خود بزنيد

***

در بر چشمهايِ او كم كم

بدني پاره پاره پيدا شد

به خدا كشته شد حسين آن دم

كه علي اكبر ارباً اربا شد

***

رويِ خاكيّ و آرزو كردم

كاش جايِ تو من چنين بودم

تن من كاش غرق خون ميشد

جايِ تو نقش بر زمين بودم

***

كاش ميشد دوباره در كامم

به دو بوسه شبيه قند شوي

احترامت كنم به يك لبخند

احترامم كني بلند شوي

***

همه ي سعي خويش را كردم

بردن پيكر تو ناشدني ست

از تن ِ پاره پاره يِ تو مگر

حلقه هاي زره جدا شدني ست!!!

***

هاشميون، بعيد ميدانم

بالِ من سمت آسمان بپرد

خواهرم را خودم ميارمش و

پسرم را كسي فقط ببرد

***

غيرتي، عمه از حرم آمد

چشم لشگر به عمّه ات افتاد

هلهله ميكند سپاه يزيد

آبروي مرا مده بر باد

(مسعود اصلاني)