مرثيه امام صادق (ع)
يا امام صادق(ع)
تیره ای از تبار تاریکی
آبروی مدینه را بردند
پا برهنه بدون عمامه
دست بسته...تو را کجا بردند!؟
***
باز تکرار می شود در شهر
قصه کوچه... خانه... آتش... در
وسط شعله پور ابراهیم
روضه می خواند؛ روضهٔ مادر
***
خواب دیدم که پشت پنجره ها
رو به روی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران غریب
در پی آن مزار پنهانم
***
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
***
فصل غم آمده زمان عزاست
کُنج سینه شراره ها دارم
رخت ماتم به تن نمودم و باز
بین چشمم ستاره ها دارم
***
آسمان نگاه غم بارم
رنگ و بوی مدینه را دارد
هر چه قدر آه هم اگر بکشم
از تب سینه باز جا دارد
***
آن که یک عمر پای مکتب خود
روضه می خواند و عاشقانه گریست
گریه هایش شبیه باران بود
آن امامی که صادقانه گریست
***
ظلم تاریخ باز جلوه نمود
وقت تکرار قصه شومی ست
با تبانی آتش و هیزم
جاری از چشم، اشک مظلومی ست
***
آتش دشمنان به پا شده در
خانه ای در میان یک کوچه
می رود بی عمامه مردی در
غربت بی امان یک کوچه
***
داغیِ سینه می کند باور
با نفس هاش آه سردی را
خاک این کوچه ها نمی فهمند
غربت اشک پیر مردی را
***
پیر مردی که سوز آتش را
ساکت و بی کلام حس می کرد
پیرمردی که درد غربت را
مثل جدّش مدام حس می کرد
***
پیرمردی که تا زمین می خورد
نفسش در شماره می افتاد
دست خود می کشید بر روی خاک
یاد آن گوش واره می افتاد
***
یاد یک گوش وارهٔ خونین
یاد اشک نگاه طفلی بود
یاد آن مادری که زود گرفت
دست خود را به روی چشم کبود
***
نیمه شب تا که دشمن آقا را
می کشید او به ناله می افتاد
یاد یک کاروان و یک کودک
یاد اشک سه ساله می اقتاد
***
یاد آن کودکی که حس می کرد
زخمِ زنجیرِ داغِ قافله را
شوری اشک او چه می سوزاند
زخم صورت... و جای آبله را
(سيد حميدرضا برقعي)