يا بنت الحسين(س)

غير از غبار چهره ي او هاله اي نداشت

هر روز صبح ، روي مژه ژاله اي نداشت

 

از ضعفِ زخمهاي تنش خشكِ خشك بود

ميخواست باغ داغ شود،لاله اي نداشت

 

وقتي كه از بساط گلويش گلايه كرد

آهي به سينه داشت ولي ناله اي نداشت

 

با اضطراب آمد و با التهاب رفت

تنهاترين ستاره كه دنباله اي نداشت

 

صياد از سهولت صيدت عجب مكن

اين ماهي كبود شده باله اي نداشت

 

رفت از شبِ خرابه و تشييع هم نشد

كوچكترين شهيده كه غسّاله اي نداشت

 

آن شب كه دفن شد دلِ من نيز ميسرود

اين خاك مرتفع تر از اين چاله اي نداشت

(رضا جعفري)