مدح سيدالشهدا(ع)
اميري حسينٌ ونعم الامير
دوش دیدم که ملائک همه آئینه به دست
وز تماشای رخ یوسف زهرا همه مست –
همه گویند خدایا خِرد از کار افتاد
اندر آئینه توئی یا پسر فاطمه هست؟!
چیست این حکمت بی سابقه و جوهر فرد
که در اندیشه ی فهمش کمر علم شکست
همه از سجده گشاید سخن از ماه رخش
کرده این سّید دلبر همه را ماه پرست
گر به او قبله ی ارواح رسولان گویم
مکن اکراه که من واقفم از کار الست
نه ز جبریل کند قطع عنایت نه زِ من
از وجودش شده بی فیض نه بالا و نه پست
خواب دیدم که ز راه کرم و لطف، دری -
باز کرد آن شه و حتی به رخ شمر نبست!
ما تصوّر نکنیم او بشری هست چو ما
وانکه تصدیق کند گفته ی ما را ملک است
عشق او کز عظمت عرش کمین خیمه ی اوست
در دل تنگ تو شاهی! گذر افکند و نشست
(عسگر شاهی)
با تشكر از برار گرامي جناب آقاي امير بزازي براي ارسال اين شعر
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 14:53 توسط رضا قرباني
|
(ابد والله يازهرا ما ننسا حسينا)