حضرت اُمّ البنين(س)
ياحضرت اُمّ البنين(س)
وقت غروب ، چشم ترش درد مي كند
ذره به ذره بال و پرش درد مي كند
كم كم كه ماه مي شكفد در برابرش
با روئيت هلال، سرش درد مي كند
بي اختياروقت نگاهش به آب ها
قلبش به ياد گل پسرش درد مي كند
بايد كه از بقيع به سوي منزلش رود
پرزحمت ست چون كمرش درد مي كند
هر چند كنج خانه كسي نيست منتظر
اين بيت حزن، بوم و برش درد مي كند
تنها نه محض خاطرآن چار شير نر
اين خانه سال هاست، درش، درد مي كند
اما هزار شكر كه شبها منور است
از نور خواهري كه پرش درد مي كند
هرشب مي آيد از پي دلداري زني
با اين كه جسم محتضرش درد مي كند
يك سال و نيم تلخ، شبيه دو ماه و نيم
با ياد كوچه ها جگرش درد مي كند
(علي لواساني)
باتشكر از جناب آقاي لواساني براي ارسال اين شعر جانسوز
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 13:49 توسط رضا قرباني
|
(ابد والله يازهرا ما ننسا حسينا)