قسمت نبود

قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی

بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی

 

می خواست در خیال خودش کم بیاوری

شاید که تو سقوط کنی ، منکَسَر شوی

 

دنیا نیامـدی بـه گمـانم کـه عاقبت

سرتا به پا به همره او شعله ور شوی

 

شاید کـه در اِزای خودت بین ضربه ها

ضربی به جان پذیری و او را سپر شوی

 

تـا «کشـته ی فتـاده» بـه دامـان فـاطمـه

تا «صید دست و پا زده» ی پشت در شوی

 

ای کـاش می شکست همـانجا ورای در

پایی که خواست با لگدش مختصر شوی

 

یک بـار میخ خونی و یک بـار هم زمین

دادند مژده ات که از این کشته تر شوی

(مجيد لشگري)

هرگونه استفاده باذكر منبع مشكلي ندارد