مرثيه حضرت علي اكبر علي السلام
ولدي
ز دستم مي روي اما صدايم در نميآيد
دلم ميسوزد و كاري ز دستم بر نميآيد
سرم را ميگذارم رويِ كِتفِ خواهرم زينب
الا اي محرم دردم چرا اكبر نميآيد
اگر زينب نميآمد گريبان پاره ميكردم
تحمل ميرود اما شب غم سر نميآيد
اذان گوي دل بابا، اذاني ميهمانم كن
اگر چه از گلوي تو صدائي در نميآيد
الا اي سرو بي همتا، عصايِ پيريِ بابا
به والله سرم ديگر از اين بدتر نميآيد
تمام سعي خود را ميكنم اما نميدانم
چرا اين تيرها از پيكر تو در نمي آيد
(شاعرش را نميشناسم)
+ نوشته شده در جمعه دهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:45 توسط رضا قرباني
|